File
۱۹ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۷ ثبت شده است

تنبلی

| شنبه ۱۵ ارديبهشت ۹۷ ( ۸ دیدگاه ) ( ۳ لایک )

یه تنبلی محضی درونم احساس میکنم چی کار کنم حسش از تنم بره بیرون؟؟؟؟؟؟؟؟؟

دلم میخواذدیه کاری کنم اما یه چیزی همش درونم میگه نهه نهه نهه

اعصابمو خورد کرده:(


ادامه‌ی نویسه ...

آنچه در شمال گذشت:)

| شنبه ۱۵ ارديبهشت ۹۷ ( ۷ دیدگاه ) ( ۳ لایک )




ادامه‌ی نویسه ...

گیج و منگم

| يكشنبه ۹ ارديبهشت ۹۷ ( ۹ دیدگاه ) ( ۸ لایک )

نمیدونم بایدچیکار کنم همه چی گره خورده نمیدونم گیج شدم از خدا پرسیدم دوتا جواب داد ینی خدا هم نمیخواد کمکم کنه .

خسته شدم فشار روم زیاد شده !

نمیدونم چرا جدیدا صبح ها از خواب که بیدار میشم چشام خیسه و سردرد شدید دارم انگار تا صبح گریه کردم :(........

کاش یکی پیدا بشه بهم بگه چی درسته چی غلط کی راست میگه کی دروغ :(

کاش پیشم بود:(

ادامه‌ی نویسه ...

ترس اینده+برنامه:)

| جمعه ۷ ارديبهشت ۹۷ ( ۱۰ دیدگاه ) ( ۶ لایک )

سلام
نمیدونم فیلم ملی و راه های نرفته اش را دیدی یا نه؟؟
ولی پیشنهاد میکنم ببینید موضوع قشنگی نداره بازیگرای خیلی خوبی هم نداره اما توی این فیلم مظلومیت زن رو نشون میده یا عوضی بودن رو تو این فیلم یاد میگیرید .
بعد از دیدن این فیلم از هر چی مرد نامرده متنفر شدم از هرچی ازدواجه بدم اومد ترسیدم از اینده همه دختر ها از اینده خودم که هممون هم باید ازدواج کنیم خدا نکنه که یه دیوونه تیمارستانی گیرمون بیاد ، بعد از دیدن این فیلم گریه کردمم خیلی زیاد چون تو جامعمون پر از این مردا بیشور واین زنای بیچاره !
تو خانواده ای بزرگ شدم که پدرم به مادرم از گل نازک تر نگفته وقتی مامانم ناراحته اینقدر بابام جوک تعریف میکنه تا مامانم بخنده تو خانواده ای بزرگ شدم که زنموم تا بحال دستشویی نشسته  به خانواده ما اصولا میگن زن زلیل اره زن زلیلن ولی زندگیاشون پر از ارامشه احترام دوطرفس زناشون هم مثل پروانه دور شوهراشون میچرخن .
میترسم !!!!!!
خوب خوب حالا اینا رو بیخیال
برنامه این هفته
شنبه:پارک بانوان با مدرسه(اولین ارودو:دی)
یکشنبه:قم وجمکران:دی
دوشنبه: سه تا امتحان
سه شنبه: دو تا امتحان و شمال هووووو هوووو
چهار شنبه: شمااال  تا خر هفته هوووو با هارلی عزیزم:))

ادامه‌ی نویسه ...

01 Heart Of Orion.mp3

| جمعه ۷ ارديبهشت ۹۷ ( ۴ دیدگاه ) ( ۲ لایک )

 



ارامش:)

قالبم چه طوره؟؟

ادامه‌ی نویسه ...

خدایا در دل ما هم نظر کن

| پنجشنبه ۶ ارديبهشت ۹۷ ( ۱۱ دیدگاه ) ( ۴ لایک )

دختر نمیخواست ازدواج کند هی بهانه میاورد اما خدای بالا سرش میدانست که دلش جایی گیر است(روزی دختر میرود تا از چشمه اب بیاورد لب چشمه جوانی بلند قد و زیبا رو را میبیند دل دختر میلرزد دختر همان جا روز سنگی مینشیند و جوان را نگاه میکند اما جوان متوجه دختر نبود و رفت دختر به خانه برگشت اما این دختر دیگر همان دختر ساده نبود حال عاشق شده بود) از اون روز دختر هر روز به چشمه میرفت تا شاید یک بار دیکر جوان را ببیند ولی دیگر اورا ندید .

 خانواده دختر تنگ دست بودند و نمیتوانستند دختر رادر خانه نگه دارند با اینکه دل پدر دختر راضی نبود اما چاره ای نداشت. پسر با جعبه شیرینی و دسته گل به خواستگاری امد ، همه منتظر دختر بودند تا چای بیاورد دختر مجبور بود چای را در فنجان ریخت و از اشپز خانه خارج شد سرش پایین بود و به پسر گاه نکرد چای را تعارف کرد دختر سرش را بالا اورد و نگاهش با نگاه پسر برخورد کرد دختر قلبش ریخت مگر میشد همان جوان لب  چشمه بود دختر نزدیک بود غش کند اما تعادل خود را حفظ کرد و جوان لبخندی به او زد :)

+برگرفته از زندگی پدر بزرگ و مادر بزرگم:دی



ادامه‌ی نویسه ...

خیال های واقعی

| دوشنبه ۳ ارديبهشت ۹۷ ( ۷ دیدگاه ) ( ۳ لایک )

خیال هایم در لحظه ای برایم واقعیت شدن خیال های واقعی اما خیالی

میدانستم خیال است اما انقدر واقعی بود که ارامش از دست رفته ام برگشت

صدای خنده هایش مرامست میکرد دوستش داشتم ، صدایش کم کم محو میشد دست هایش را از اغوشم باز کرد

یک لحظه دنیایم تار شد داشت دوور میشد دنبالش دویدم اما .................رفت..........................


ادامه‌ی نویسه ...

حس نیست

| يكشنبه ۲ ارديبهشت ۹۷ ( ۷ دیدگاه ) ( ۲ لایک )

دلم میخواد هزار تا چیز تعریف کنم اما حس نوشتن را از من گرفتن گویا





ادامه‌ی نویسه ...