File
۴۹ مطلب با موضوع «احساس بل» ثبت شده است

مرگ عزیز

| دوشنبه ۱۴ تیر ۰۰ ( ۳ دیدگاه ) ( ۰ لایک )

سلام:)

خوبید!؟

میدونید چیه! هر چی بزرگ تر میشم میفهمم چقدر زندگی کردن سخته میفهمم چقدر پول در اوردن و چقدر مفید بودن سخته !

میفهمم چقدر من تو زندگیم ب خودم سخت میگیرم و خودمو اذیت میکنم نمیدونم این اذیت خوبه یا نه!؟

گیتار کلی پیشرفت کردم و هنوز کلاس نرفتم و خودم مینوازم

زبانمو خب یکم بد راستش دارم پیش میرم خیلی ثقفه میندازم توش تو خوندن وخوپم کلی اعصابم خورده

این ترم خدایی یکم درس خوندم(و فردا فیزیک ۲امتحان دارم🥲)

میدونید چیه بعضی وقتا اصن ب خودم افتخار نمیکنم حس پوچی و بی ارزشی دارم

مثلا یهو میرم تو فاز منفی و میگم من نه تو کنکورم موفق بودم نه تو زبان و.. بعد یهمو به خودم میام میگن خب شاید من مثلا دیر زبان یاد گرفتم ولی خب شاید از خیلیا بیشتر مورد استفادمه‌ یا مثلا گواهینامه گرفتم شده عذاب برا من۲ دفعس ازمون دادم و رد شدم و دیگه هیچ انگیزه ای ندارم برم و خسته شدم دیگه عههه 😭

میشه یکم از نحربه های ازمونتون بهم بگید!؟

خب جدیدا خودمو مجبور میکنم ک هر شب قبل هواب کتابمو بخونم حتما (حس مفید بودن بهم میده)

اخر هفته ۴۰ ام مامانبزرگمه :( راستش نبودش ب شدت سخته و این مدته یه چیزایی تجربه کردم ک همش اولین بار بود از تشنج توی قبرستو گرفته تا کلی اتفاق‌ ک اکه دوست داشتید میگم براتون:)))

 

 

راستی دوستای جدیدم خیلی خوبن:))

 

 

ادامه‌ی نویسه ...

فریاد نزن

| جمعه ۱۷ خرداد ۹۸ ( ۶ دیدگاه ) ( ۵ لایک )

سر من داد نزن خب

ببین مطمئنن برای رسیدن به یه چیزی داری فریاد میزنی ،ولی این براتو نتیجه عکس داره

اینکه منو دیوونه میکنی هیچی

اینکه به حرفت گوش نمیدم به کنار

اینکه لج میکنم بد تر هم هیچ

و اینکه گریم بند نمیاد دیگه به کنار

و در اخر باید بیای منت کشی هیچ

که من هم نمیبخشمت تا یه هفته بگذره

پس داد نزن این یه پیشنهاده خب

------------------

وقتی یه نفر تو روزای سخت که بهش نیاز دارم نیست

میخوام کلا نباشه

وقتی من اینقدر داغون و خسته یه جا افتادم و اون اصلا یادش نیست سارایی هم هست پس بهتره دیگه نباشه

با اینکه نبودش ازارم میده 

دلتنگی داره 

درد داره

ولی دیگه نمخوام باشه


ادامه‌ی نویسه ...

واقعا حسود نیستم

| چهارشنبه ۸ خرداد ۹۸ ( ۲ دیدگاه )

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

ادامه‌ی نویسه ...

میدونی

| يكشنبه ۵ خرداد ۹۸ ( ۵ دیدگاه ) ( ۸ لایک )

میدونی از تابستون که همه تفکرات بچگیم نابود شد من عوض شدم

به خاطر مامانم به خاطر بابام 

من دیگه عصبی نبودم ...، اروم شدم ... خیلی اروم

همه چیو توی خودم میریختم همه چی خوب پیش رفت و منم سعی کردم خیلی خوشحال نشون بدم و بگم قضیه برام مهم نیست تاااا شهریور

 از ضبح باشگاه بودم اومدم خونه یه دوش گرفتم  و با زهرا و بقیه دخترا رفتیم پاساژ سانا شام رو توی رستورانش خوردیم و بعدش رفتیم پارک تا 1 پارک بودیم و بعدش بابام اومد دنبالمو رفتیم خونه عمو مهدیم اونجا سر بحث باز شد دوباره  و دوباره عمو علی :((((( مهدی اونجا لود و من اصلا نمیخواستم گریه کنم 

ولی نتونستم هعس چشمام پر اشک میشد هعی میرفتم دستشویی هعی به دیواار زول میزدم تا اینکه زنمو گفت :( عمو علی ذلسا رو بغل کرد.....) دیگه نشنیدم فقط گریه کردم با صدای بلند یه لحظه همه یه من نگاه کردن سرخ شده بودم مثل لبو هق هق بلنند مهدی ماتش برده بود مگه سارا هم بلده گریه کنه

اون شب گذشت و فرداش پیش 7dbmبودم حالم بهتر شد 

ولی گذشت تا مهر و من مریض شدم دکترا میگفتن واسه اعصابه و هزار تا قرص پیرزنونه بهم ادن که میخوردم رو هوا بودم

30 روز مریضی و مشکلات دخترونم 20 روز شد و دیگه رو به مووت بودم

ولی هنوز نمیتونم باور کنم چی شد

چرا اخه!!!!!!!!!!

مال دنیا چییییییییییییییههههههههههههه خدااااااااااااااااااااااااااا

من همون عموی قشنگو میخوااااااام میخوام ببوسمش  دلم برا سلام کردنش تنگ شده:(..............

ادامه‌ی نویسه ...

خدیا دیگه نمیتونم

| پنجشنبه ۲ خرداد ۹۸ ( ۱ دیدگاه )

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

ادامه‌ی نویسه ...

این حال بد حقمه

| سه شنبه ۳۱ ارديبهشت ۹۸ ( ۳ دیدگاه ) ( ۶ لایک )

تقصیر خودم بود از اول نباید باهاش دوست میشدم دیدیم سر m چه بلایی اورد ولی بازم کنارش موندم راستش خیلی دوستش هم نداشتم نمیدونم چرا موندم شاید به خاط الهه بود یا شاید هم ترسیدم وقتی برم پیش شکیبا مثل قبل باهام دوست نباشه!

اون یه جوریه وقتی نمره من بالا تر از اون میشه خخوب اون ناراحت میشه یا وقتی بفهمه تایم درسیم از اون بیشتره اخماش میره توهم !

از یه طرف میگه از زهرا بدم میاد فک کنم روم کراش داره ! از یه طرف همش پیش زهراست 

من اصلا نمیدونم منوو دوست خودش میدونه یا نه! تقریبا 9 ماهه جدی پیش همیم و پارسال ذر حد معمولی بودیم

خب خوبی S اینه که وقتی باهاشی میخندی ولی اون بیش از حد اعتماد به نفس داره و حتی گاهی با حرفاش اعتماد به نفستو مباره پایین!

خب اون خوشگله تاحدودی و قد بلندی داره 

اقا مگه دست منه که قدم 160 !!!!!!!!!!! حالا نباید که اینقدر مسخرم کنه!

اون عجیب غریبه تاحالا همچین دوستی نداشتم

بعضی وقتا احساس میکنماصلا براش مهم نیستم 

روز اخر مدرسه ها قبل عید همو رو بقل کرد واقعا توقع داشتم منو هم که دوستشم بقل کنه و خدافظی کنیم! ولی نکرد !

الهه رو بقل کردا !! ولی منو نه!

نه اینکه محتاج مقل اون باشم تا وقتی 7DBMرو دارم ولی حالم بد شد

پشیمونم یه حرفایی رو براش تعریف کردم ، یه حرفایی باید بین خودمون بمونه ولی S همه رو به مامانش میگفت

خب خوبه ادم باب مامانش حرف بزنه ولی قرار نیست راز دوستتو بهش بگی!/

کاش از اول میرفتم پیش شکیبا و اون اکیپ باحالش که هر هفته کنسرت ارش و مسیحن:))))

میدونی اکیپش مثل خودمن هنوز بچه ان دنباله چرت و پرت نیستن

ولی الهه وs واقعا رفتاراشون رو مخه ادمه

الهه رو خیلی دوست دارم ولی امسال همه تصوراتمو از خودش بهم ریخت ، امسال خیلی ها اینکا رو کردن

واقعا دلم میخواد بازم پیش دوستای خودم باشم و با اونا حرف بزنم و بی منتتتتتتتتتتتتت!

---------------



ادامه‌ی نویسه ...

از همه متنفرم

| شنبه ۱۷ آذر ۹۷ ( ۶ دیدگاه ) ( ۹ لایک )

احمق منم !
اعتماد کردم  به تو اره به تو ، تویی که گفتی خواهرمی گفتی کنارمی
اما تنهام گذاشتی عابرومو بردی
قول دادی !
قول دادی که نگی ولی گفتی اونم به همه
من چقدر احمقم که باز به تو اعتماد کردم و سعی کردم یادم بره دوسال پیش با من چیکار کردی
من چقدر ساده ام
چقدر تنهام!
چقدر احساس ضعف میکنم
خدایا خسته شدم
خسته!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
دلم یه دوست میخواد همجنس خودم !
از جنس سادگی

ادامه‌ی نویسه ...

منتظر باش اما معطل نباش

| شنبه ۱۹ آبان ۹۷ ( ۱۱ دیدگاه ) ( ۶ لایک )


ﻣﻨﺘﻈﺮ " ﺑﺎﺵ ، ﺍﻣﺎ " معطل " ﻧﺒﺎﺵ !

 " ﺗﺄﻣﻞ " ﮐﻦ ، ﺍﻣﺎ " توقف " ﻧﮑﻦ !

" ﺻﺒﻮﺭ " ﺑﺎﺵ ، ﺍﻣﺎ " ﺑﯽ ﺧﯿﺎﻝ " ﻧﺒﺎﺵ ! 

" قاطع " ﺑﺎﺵ ، ﺍﻣﺎ " ﻟﺠﺒﺎﺯ " ﻧﺒﺎﺵ ! 

" ﺳﺎﺩﻩ " ﺑﺎﺵ ، ﺍﻣﺎ " ﺳﺎﺩﻩ ﻟﻮﺡ " ﻧﺒﺎﺵ ! 

" صریح" ﺑﺎﺵ ، ﺍﻣﺎ " ﮔﺴﺘﺎﺥ " ﻧﺒﺎﺵ ! 

" ﺷﺘﺎﺏ " ﮐﻦ ، ﺍﻣﺎ " ﺷﺘﺎﺑﺰﺩﻩ " 

ﻋﻤﻞ ﻧﮑﻦ ! ﺑﮕﻮ " ﺁﺭﻩ " ، ﺍﻣﺎ ﻧﮕﻮ "ﺣﺘﻤﺎ ! 

" ﺑﮕﻮ " ﻧﻪ " ، ﺍﻣﺎ ﻧﮕﻮ " ﻫﺮﮔﺰ ! "


ادامه‌ی نویسه ...

روزگار بدون تو هرگز..3

| شنبه ۲۸ مهر ۹۷ ( ۱ دیدگاه ) ( ۸ لایک )

اینکه بین خواستن و نخواستن گیر کنی و مغز و قلبت همراهت نباشن خیلی بده از یه طرف وقتی نگاش میکردم میمردم از یه طرف وقتی به رفتارای این دو سال فکر میکردم کفری می- شدم . شاید هنوز اون بهم اطمینان خاطر نداده بود و اینکه ازش مطمئن نبودم شاید اگه خیالمو راحت میکرد بیخال رفتن میشدم

در حالی که داشتم موهامو شون میزدم تا حاضر شم یرم دانشگاه در زد و وارد اتاق شد

اماده شده بود انگار قرار بود جایی بره حسابی خوشگل کرده بود

نگاش کردم ابرومو بالا دادم و یه نگاه موشکافانه که دلم براش قنج رفت اومد جلو خیلی نزدیک شد تقریبا دیگه فاصله ای نبود اب دهنمو قورت دادم و زیر گوشم گفت:(وقتشه بفهمن که شوهر داری ودیگه کسی جرئت نکنه بهت نزدیک بشه)

ازش فاصله گرفتم حوصله دعوا نداشتم تو دلم گفتم بعد 2 ساااال ! حالا چرا!

لبخند زدم ، دوست نداشتم ناراحتش کنم پس سکوت کردم سوار ماشین شدیم کل راه سکوت بود و سکوت رفتم که ظبط رو روشن کنم که مانع شد !

گفتم:(چرا؟)

گفت:(میخوام صدای نفساتو بشنوم)

از تعجب دو تا شاخ گوزن در اوردم

-چی!!!!!!!!!!!!!!!

-تازه دارم میفهمم خدا چه فرشته ای بهم داده:)

-دیر فهمیدی! چون داره ازت میگیره

چنان رو ترمز زد که پرت شدن تو شیشه

-چتههههه!ترسیدم!

-بهار دیگه نگو ! دیگه نگو !خواهش میکنم ، به خدا جبران میکنم ، قسم میخورم

هیچی نگفتم دلم میخواستش ولی دیگه دختر 14 ساله عاشق که نبودم 23 سالم بود دلم برای ارزو هام میسوخت که ولشون کرده بودم

-چرا ساکتی ؟

-فکر میکردم!

- به چی!

- به تو!

-واقعا!

-اره

- به نتیجه رسیدی؟

-نه!

-خوبه:(

به در وورودی دانشگاه رسیدیم پیاده شد و همون لحظه دراغوشم کشد و من موندم و یه دنیا عشق....

-...

.

 

.

.

.

.

.

.

.

 

ادامه‌ی نویسه ...

دنیایی سیاه تر از سیاه

| جمعه ۱۵ تیر ۹۷ ( ۱۴ دیدگاه ) ( ۵ لایک )

دنیایی سیاه تر از سیاه !

 دنیایی که ادم ها توجهی به هم ندارن .

دنیایی که سکوت های مرگ بارت کسی را نمیکشد و شاید تو اصلا برای کسی مهم نباشی .

دنیایی پر از دروغ و کلک !

دنیایی که هرکس قوی تر باشد به جای با معرفتی، قلدری میکند .

دنیایی که اشک ادم را گاه گاه در می اورد و اصلا برایش مهم نیست .

دنیایی پر از دلتنگی های بی مورد و دلتنگی هایی که بغض گلویت را خفه میکند و تو هرگز جرعت گریه نداری!

آه ! که چه راحت دل میشکنند و چه راحت تر نصیحت هایی میکنند که خودشان در خلوتشان انها را قبول ندارند و چقدر سخت است در جایی زندگی کنی که همه چیز به تظاهر باشد، محبت های تظاهری ، نفرت های تظاهری و گاه عشق های تظاهری !

ادامه‌ی نویسه ...

تولدم مبارک

| دوشنبه ۴ تیر ۹۷ ( ۳۲ دیدگاه ) ( ۶ لایک )

تولدم مبارک

۱۷ ساله شدم

تمام^_^

ادامه‌ی نویسه ...