File

زندگی

| ( ۰ دیدگاه ) ( ۹۴ لایک )


وقتی دری بسته می شود، در دیگری باز می شود، 
ولی آنقدر با تاسف به درهای بسته نگاه می کنیم
که از درهای باز شده غافل می مانیم!

👤وینستون چرچیل

ادامه‌ی نویسه ...

به یه ادیتور نیازمندم

| يكشنبه ۲۰ تیر ۰۰ ( ۵ دیدگاه ) ( ۲ لایک )

دخترا و پسرای قشنگم

نیاز به یه ادیتور فیلم و اینا دارم!

کسی میشناسه؟!

حتما بهم پیام بده

 

ادامه‌ی نویسه ...

انگیزه های پوچکی

| دوشنبه ۱۴ تیر ۰۰ ( ۳ دیدگاه ) ( ۱ لایک )

هیلوووو

چطورید؟!

باید بگم به شدت نیاز ب یه انگیزه دارم برای زندگی کردن 

نه حوصله کتاب خوندن دارم نه حوصله درس نه کار نه هیچی

خیلی هم حس بدیه ها ولی خب واقعا دلم میخواد برمممممم 

کاش منو بفرستن یه وری تنهایی بزیستم اصن :(

الان پیش خودتون میگید باز این غر غرو اومد 

ولی واقعا اقا خیلی وضعیت گندیه:(((

نه میشه بیرون رفت نه میشه کار کرد باشگاها تعططیل شد و واقعا عصبی شدم الان بدن من افت کنه کی جواب میده:/( خودش از حرف خودش پاره میشود)

 

اقا یه دردو دل هم بکنم بهتون :(

خیلی اذیت میشم وقتی یکی بهم نزدیک میشه کلی پیام میده و ذوق داره ببینتت و بعد از چند ماه سرد میشه و حوصلتو نداره و اینا:(

خیلی دلم میگیره واقعا خب از اول اینقدر خوب نباشید لعنتیا:(

ادما ارزش دارن ینی چی این رفتار اصن:((((((

 

خب یکم حالا غرر بزنم ک چرا تو این گرما باید اینقدر برق بره:((؟!

ادامه‌ی نویسه ...

مرگ عزیز

| دوشنبه ۱۴ تیر ۰۰ ( ۳ دیدگاه ) ( ۰ لایک )

سلام:)

خوبید!؟

میدونید چیه! هر چی بزرگ تر میشم میفهمم چقدر زندگی کردن سخته میفهمم چقدر پول در اوردن و چقدر مفید بودن سخته !

میفهمم چقدر من تو زندگیم ب خودم سخت میگیرم و خودمو اذیت میکنم نمیدونم این اذیت خوبه یا نه!؟

گیتار کلی پیشرفت کردم و هنوز کلاس نرفتم و خودم مینوازم

زبانمو خب یکم بد راستش دارم پیش میرم خیلی ثقفه میندازم توش تو خوندن وخوپم کلی اعصابم خورده

این ترم خدایی یکم درس خوندم(و فردا فیزیک ۲امتحان دارم🥲)

میدونید چیه بعضی وقتا اصن ب خودم افتخار نمیکنم حس پوچی و بی ارزشی دارم

مثلا یهو میرم تو فاز منفی و میگم من نه تو کنکورم موفق بودم نه تو زبان و.. بعد یهمو به خودم میام میگن خب شاید من مثلا دیر زبان یاد گرفتم ولی خب شاید از خیلیا بیشتر مورد استفادمه‌ یا مثلا گواهینامه گرفتم شده عذاب برا من۲ دفعس ازمون دادم و رد شدم و دیگه هیچ انگیزه ای ندارم برم و خسته شدم دیگه عههه 😭

میشه یکم از نحربه های ازمونتون بهم بگید!؟

خب جدیدا خودمو مجبور میکنم ک هر شب قبل هواب کتابمو بخونم حتما (حس مفید بودن بهم میده)

اخر هفته ۴۰ ام مامانبزرگمه :( راستش نبودش ب شدت سخته و این مدته یه چیزایی تجربه کردم ک همش اولین بار بود از تشنج توی قبرستو گرفته تا کلی اتفاق‌ ک اکه دوست داشتید میگم براتون:)))

 

 

راستی دوستای جدیدم خیلی خوبن:))

 

 

ادامه‌ی نویسه ...

گردو خاک

| چهارشنبه ۲۵ فروردين ۰۰ ( ۴ دیدگاه ) ( ۱ لایک )

سلاااام

چه گردو خاکی گرفته اینجا رووو:/

چطوری دوستان؟!

چه خبرا ؟!

باید بگم اگه نبودم این مدت طولانی چون مثل خر سرم شلوغ بود و خیلی وقتاش حوصله خودمم نداشتم

خب باید بگم نسبت به اخرین باری که اینجا بودم خیلی چیزا عوض شده

کلی تصمیما واسه زندگیم گرفتم و کلی خبرای زیاد دارم براتون

و باید بگم بهتون این بیماری از همه بیشتر رو زندگی من تاثیرر داشته :( 

اینکه تا به حال دانشگاه رو ندیدم یا اینکه دوبار درگیر بیماریه عنی شدم و اینکه نمیتونم کلاس موسیقیمو حضوری برم و بیرون رفتنام همش با دعواس چون دیگه مامان باباها بحونه جدید دارن:/

خب خلاصه بخوام بگم که زندگی عجیبه....

خب نماز روزه هاتون قبول باشههههه:)))

این مدتی که نبودم باید بگم تفاقایی که تو زندگیم افتاده این بوده که من دیگه تصمیم گرفتم یه دوست صمیمی نداشته باشم اصن به نظرم هیچ دلیلی نداره خودتو به یکی محدود کنی خب مامانم عکساعملش به من این بود که چرا اینقدر تنوع طلبی ولی اصن ربطی به این موضوع نداره 

من دیگه حوصله ندارم به یه نفر وابسته بشم و بتونه عواطف منو کنترل کنه :( 

دخترو پسر هم نداره (چون ادم احساسی هستم و اینطوریم دیر وابسته میشم ولی شدید پس این که تعداد دوستا زیاد باشن خیلی برام بهتره البته این نظر الانمه)

ادامه‌ی نویسه ...

:[

| يكشنبه ۲۳ آذر ۹۹ ( ۰ دیدگاه ) ( ۲ لایک )

دلتون که تنگ میشه چیکار میکنید!؟

من یاد حرفای خوبمون میافتم یکم بغضم میگیره بعد یاد حرفای بدمون میافتم کفری میشم😂

مریضم میدونی🤦🏻‍♀️😂

داشتم فک میکردم اونم دلش تنگ میشه!؟

یادتون میاد بهتون گفتم دیگه اسطوره نمیسازم از ادما!؟

باید بگم بازم ساختم‌و بازم همه تصوراتم بهت ریخت:(

میدونی اسطوره سازی کار همه ی ادمای صفرو صدیه(۰-۱۰۰)

ولی راستش دارم رو خودم کار میکنم حتی اگه یکیو خیلی هم دوست داشتم و ادم خوبی بود ۹۰ باشه برام هیچ کس۱۰۰ نباشه و حتی از ادمی خیلی هم متنفر بودم ۰ نباشه برام ۱۰ باشه✔︎

☜︎این کار ینی شماها بزرگ شدیدシ

و باید بگم دروغگو همیشه بیشتر از همه از دروغ بدش میاد( ͠° ͟ʖ ͡°)

من نمیتونم ازش متنفر بشم هنوزم ارزوش ارزومهꨄ

ولی فهمیدم این حس فقط به حس خوبه عشق این چیزا نی عشق تعامل و تعقل دو ادمه که میفهمن هم کف همن میفهمن چقدر باهم خوبنا چقدر میفهمن همو چقدر خوصله همو دارن چقدر به هم احترام میذارن

عشق واقعی اینه❤️

خب نظر شما ها چیه!؟!؟

 

ادامه‌ی نویسه ...

ساز قانون!

| پنجشنبه ۱۳ آذر ۹۹ ( ۰ دیدگاه ) ( ۲ لایک )

بچه ها کسی هست ساز قانون بلد باشه ؟!؟!؟

یه سر به ما بزنه؟!:))

ادامه‌ی نویسه ...

چرا باباها اینطورین؟!

| چهارشنبه ۵ آذر ۹۹ ( ۱ دیدگاه ) ( ۲ لایک )

سلااام چطورید؟؟؟

نمیدونم چرا بابام یه دو هزاری منو قبول نداره و هر حرکتی که میخوام بزنم قبلش کلی انرژی منفی بهم میده دقیقا مثل باباش شده :/

بابام همیشه میگه از اینکه باباش قبولش نداره ناراحته و اینا 

ولی من حتی حق ناراحتی هم ندارم:/

این بی انصافیه اینک من نرفتم سراغ گواهینامم خب درگیر خونه و بودم بعدشم کرونا گرفتم بعدش هم مسافرت بودیم:/ ربطی نداره که من بی انگیزه ام:/

و یا اینکه من کلاس زبانم مجازیه ربطی به تنبلیم نداره:/ اقااا خب کروناعه

اینکه من بدون هیچ کمکی خودم همه کارای دانشگامو کردم باید بهم افتخار کنه نه اینکه تیکه بندازه :/( کل بچه های فامیل دوست و اشنا اومدن پیش من کارای ثبت نامشونو بکنم:)

واقعا برام عجیبه من وقتی سرم میره تو گوشی کلی غر میزنه :/(واقعا جایز نی چون همه کتابامو جزوه هامو گروهای دانشگاه تو گوشیه و این هفته ای اول مجبورم زیاد تو گوشی باشم تا سر دربیارم از این محیط مجازی طوریه دانشگاه)

واقعا نمیدونم چی بگم شبیه داداشم باهام رفتار میکنه امیر 13 سالشه و 5 سال از من کوچیک تره واقعا نیاز به تذکر فرواوون داره وگرنه خودشو خفه میکنه تو گوشی ولی من واقعا دیگه عقلم میرسه :(

میدونم باید حد نگه دارم تو ارتباطم با ادما دیگه دوستای زیادی ندارم و شاید من چند وقته این طور شدم و خودم حس میکنم بزرگ شدم دیگه شلخته نیستم و مسئولیت اتاقمو قبول کردم درسمو میخونم خیلی سر به سر امیر نمیذارم تو فکر یه بیزینسم و این موضوع که بابام قبولم نداره بیش از حد اذیتم میکنه:(..

راستش خودتون درجریانید که من تو رابطم با ادما یکم اشتباه کردم و خب ضربش رو هم خوردم ولی از الان به بعد تمومههه واقعا حتی با هیچ پسری حرف هم نمیزنم فقط چندتا دوست قدیمی دارم وقابل اعتماد که گاهی احوال پرسی میکنیم و گپ های دانشگاهمون:/

من خیلی دارم سعی میکنم عاقلانه رفتار کنم و کار اشتباهی نکنم ولی ....

بیخیال !!

بگید ببینم راسته که کرونا واکسنش تولید شده؟!؟؟!!

ادامه‌ی نویسه ...

روزای خوش بدون هیچی

| شنبه ۲۴ آبان ۹۹ ( ۳ دیدگاه ) ( ۳ لایک )

خب هنوز که کلاسا شروع نشده و کلی تایم دارم که میتونم برای خودم باشم

اوابل که کنکور رو دادیم و تموم شد استاد فیزیکم ازم خواست اسیسش بشم و توی کارا کمکش کنم خب منم با کمال میل قبول کردم ولی بعد یه مدت کرونا گرفتن استاد و همه مسِولیت کارا رو دوش من بود و خب منم با جون و دل کار کردم و جواب همه دانش اموزا رو میدادم که حدود(400 نفر ) بودن و خب اصلا مهم نبود سختی کار چون من عاشق فیزیک بودم و بعد از پایان دوره بیماری استاد بهم پیام داد و تشکر کرد و بعد از اون یکم باهم کار کردم و استاد یهو غیب شد:/

ینی کلا جوابمو تو واتساپ نمیداد و کلا نبود و سین میکرد بعد یه مدت بهم پیام دادش که یه پیشنهاد کار ویژه برات دارمو اینا و بازم دوباره غیب شد و یک ماه جوابمو نداد و منم یهو عصبانی شدم و حس کردم داره بهم بی احترامی میشه که جوابمو میبینه ولی هیچی نمگیه منم بلاکش کردم:)

خب پس دیگه تمام وقتمو ماله خودمم کلی کتاب جدید خوندم و کلی فیلمو سریال المانی دیدم و کیف کردم و کلی نقاشی کشیدم که دونه دونشونو بهتون نشون میدم و کتابا رو هم بهتون معرفی میکنم:) 

کلی کتاب جدید هم سفارش دادم و منتظرم برام بیارن:)))))

خب برنامه از این قراره که شنبه ها دانشگاه حضوریه و ازمایشگاهه و دوشنبه ها از صبح تا شب کلاس انلاینه:(

و یکشنبه و سه شنبه و پنجشنبه کلاس زبان دارم :)

و باید یه اعترافی کنم هنوز نرفتم گوهی نامه بگیرم:) 

میدونم الان میخواید بگید تنبل و اینا ولی باید بگم درگیر جابه جایی بودیم و بعدش کرونا گرفتم و کلن نشد:(

شماها بگید برانامه هاتون رو برام؟>:)

ادامه‌ی نویسه ...

من دوباره و شروع با قدرت

| پنجشنبه ۲۲ آبان ۹۹ ( ۳ دیدگاه ) ( ۲ لایک )

سلاام دوستانم حالتون چطوره؟!

منم خوبم تازه دوره ی بیماریم تموم شده و خیلی خوبم یکم ضعیف شدم ولی خوبم

خیلی وقته اینجا نیومدم و اصلا یادم نی اخرین بار کی بود ولی مهم نیست چون من برکشتم که دیگه باشم 

واقعا دلم تنگ شده بود و کلی چیز هستم که تعریف کنم ولی نمیخوام هیچی از گذشته بگم از الان شروعه و برنامه ها و کارایی که دارمو میخوام بهتون بگم چون منم دیگه دانشجو شدمممممم و ممن کنکوریا میشم دیگه:)

خب کلاسامون از هفته دیگه شروع میشه و من دانشجوی شیمی کاربردی شدم^_^

و خب دوسش دارم رشتمو وحتما صلاحی درش بوده و این رشته قبول شدم:)

رشته سراسری که قبول شدم (شنوایی درمانی) که برای من حکم هیچی رو داشت چون زنجان قبول شدم و خانوادم نمیذاشتن پس ازاد میرم:(

خلاصه که فعلا همین

شماها چه خبر مرسی که اینقدر بود و نبودم رو حس کردیدَ:)

ادامه‌ی نویسه ...

مستی :)

| جمعه ۱۴ شهریور ۹۹ ( ۵ دیدگاه ) ( ۵ لایک )

میدونی چیه بعضی حسا مثل شراب میمونه خیلی فکز میکنی قراره حال بده ولی فقط تلخی و مستی و استفراغ و از این جیزا داره و هیچ خاصیتی نداره معتادش میشی بدون اینکه سودی داشته باشه🥺

من توی اون رابطه تنها اشتباهم‌ دوست‌ داشتن زیاد بود ولی خب دیگه همه جی تموم شد چون من نمیتونم با یه ادم عصبی و مودی حتی حرف بزنم چه برسه به جیزای دیگه از خدا کمک میخوام که بتونم فراموش کنم نمیدونم پیش خودتون راجبم چی فکر میکنید ولی واقعا قلبم درد میکنه و خسته شدم از حس خواسته نشدن و خب همش دنبال ایرادم تو خودم و این عذابم میده ولی واقعا نمیدونم‌مشکل کجاست ولی خب من دختر ضعیفی نیستم و الان که ازادی زیادی دارم و قراره ایندمو بچینم باید رو اهدافم تمرکز کنم 

این مسافرت یک هفته ای دور از خانواده واقعا حالمو جا اورد و خستگی کنکورم رفت 😎

از ته دلم ارزو میکنم دلتون جای اشتباهی گیر نکنه و اونجایی گیر کنه که قراره همیشگیتون باشه🥺🤍🐚

دیگه هیچ حرفی بهش نمیزنم چون نمیفهمم دلیل این همه رفتار بدشو بهو و نمیبخشمش و واقعا میسپرمش به خدا 🙃

ادامه‌ی نویسه ...