File
۴ مطلب در مهر ۱۳۹۸ ثبت شده است

میرم من اصلا همین الان میریم......................

| يكشنبه ۲۸ مهر ۹۸ ( ۰ دیدگاه ) ( ۷ لایک )

میدونی کلافگی ینی چی!!!!!

خسته شدم از بس احساساتمو پنهان کردم

از بس حرف زدم از بس از حقم دفاع کردم همه میگن سارا قلدره سارا احساس نداره

اینکه به مامانم میگم عاشقم بهم میخنده(ینی چی اخه)

من یهو نابود میشما ااا

یهو میمیرم 

یهو لهه میشم

تنهام نذارید این شکلی.........

میترسم بهش بگم بذاره بره....

بهش بگم عاشقتم اونم نسبت بهم سرد بشه

ولی دارم میمیرم از نگفتنش

باید بگم حسموووووووووو

لعنت به این شرایط

 

----------------------------------

 

 

فقط بگم حق ندارید منو چیزایی که دوست دارم قضاوت کنید این که من همش اهنگای تتلو گوش میدم و همتون بهش فحش میدید و منو هم قضاوت میکنید من راضی نیستم اینکه من اهنگاشو گ.ش میدم چون ارامش میگیرم و ربطی نداره که حتما عقاید اون قبول داشته باشم:/

ادامه‌ی نویسه ...

از بلندای نگاه تووو پرت شدم

| سه شنبه ۲۳ مهر ۹۸ ( ۲ دیدگاه ) ( ۴ لایک )

میدونی گاهی انگار هیچی نمیدونی گاهی خسته تر از اونی هستی که چیزی بدونی

و گاهی اونقدر نسبت به همه بی حس میشی که بازم نمیدونی داری چیکار میکنی!

خب خودمم خیلی نمیفهمم دارم چی میگم

خسته ام     نه! نیستم خسته نیستم فقط هنگم

راستش زیادی درگیرش شدم وحشتناک بهش اعتیاد پیاده کردم

اینکه 7 صبح تا 8 شب مدرسه ام و 13 ساعت نمیتونم صداشو بشنوم روانی میشم 

به قول مامامنم سال اخری داری گند میزینی

ولی به نظرم وابستگی خیلی هم بد نیست الان که نسبت به همه چی بی حسم یه نفر و این شکلی داشته باشم خیلی خوبه:)))

و من هرگز دیگه اون اشتباه گذشتمو تکرار نمیکنم و هیچی نمیگم به هیچ کس اونو مثل یه راز تو دلم نگه میدارم تا روزی به خودش بگم

 

ادامه‌ی نویسه ...

بذار بگم ....

| شنبه ۱۳ مهر ۹۸ ( ۳ دیدگاه ) ( ۵ لایک )

فکروشو نمیکردم یه روز این شکلی بشم

اینقدر ساده

تاحالا زندگی بدون تفریح رو تجربه نکرده بودم

تاحالا زندگی بدون مسافرت و ... تجربه نداشتم

ولی الان دارم 

راستش الان بیشتر لذت میبرم اینگه درس بخونی و نتیجه میگیری خیلی شیرینه

بذارید یه چیزی بگم ادم توی عصبانیست یه چیزایی میگه که اصلا حرف دلش نیست پس به دل نگیرید

راستش امسال دوستای جدیدم خیلی شبیه منن

یکیشون هم مثل من یه شکست تو زندگیش داشته

اخرین روز مدرسه تو تابستون شبش میرفتیم شمال اخر شب دیدمش تا خود شمال اشک ریختم

ولی خدا رو شکر میکنم که من مثل دوستام کثیف نشدم 

با دنیا لج نکردم و یا 100 نفر نبودمو دل کسیو عاشق نکردم که بخوام ولش کنم که حرصم خالی بشه

خدا رو شکر واقعا:)

راستی من بخشیدمش همونی رو که بدی کرد همونی که روح پاکشو از دست داد اره من فهمیدم که یه روز بیدار شد و دیگه اون روح تو تنش نبود 

پس میبخشمش چون الان حال زندگیم خوبه :)

میبخشمش چون من تو این اتفاق بزرگ شدم درسته خیلی حساس تر و لوس بابا تر شدم ولی حس میکنم که بزرگ شدم و باز هم خداروشکر

همین که خدا خودش فهمید باید کیو وارد زندگیم کنه و کیو حذف و منم بهش اعتماد دارم:)))

برام دعا کنید:)

ادامه‌ی نویسه ...

سلام من اومدم

| سه شنبه ۲ مهر ۹۸ ( ۲ دیدگاه ) ( ۹ لایک )

سلام دوستان نمیدونم چرا ولی نشد که برا همیشه برم انگار نمیتونم

خب اومدم دوباره کلی غرر بزنم از همه چی

خیلی خیلی تنها شدم دیگه میتونم بگم هیچ کسو ندارم

از دو طرف زهرا ها رو از دست دادم(یکیشون دختر عموم که کیش رفت)(یکیشون دختر داییم که ساریه) خب حرفام تو حلقم میمونه و گم میشه 

یادم نمیاد اخرین بار کی اینقدر تنها بودم!

خب اینم بد نیست خب خیلی بیشتر درس میخونم و خب بازم میگم نمیتونم وارد هیچ رابطه کشکی بشم حتی طرف اگه خودشو جلوم بکشه هم نمیشه

خب درسا بد نیست شاگرد سوم چهارم کلاسم:)

باید بگم که همه دارن باهام قهر میکنن از دوستام تا فامیل ولی واقعا نمیدونم باید چیکار کنم که اشتی کنن (راستش خیلی هم برام مهم نیست)

دلم براتون تنگ شده بود میدونم باور نمیکنید ولی تنگ شده بود دلم برا ادماییه که یه موقع بودن ولی الان نیستن هم تنگ شده

خب دو هفته اخر تابستون تعطیل بودم و خب باید بدونید که فقط گند زدم

گوشی مامانمو خورد کردم(باور کنید از روی عمد نبود یهو ول شد از دستم)

دل شیکوندم و خب بازم دست من نبود

فیلم دیدم این دست خودم بود خیلی هم کیف داد

و خب همین پر حرفی نمیکنم ولی دوستون دارم:دی

ادامه‌ی نویسه ...