File
۵۵ مطلب با موضوع «حرفای بل» ثبت شده است

سلام من اومدم

| سه شنبه ۲ مهر ۹۸ ( ۲ دیدگاه ) ( ۹ لایک )

سلام دوستان نمیدونم چرا ولی نشد که برا همیشه برم انگار نمیتونم

خب اومدم دوباره کلی غرر بزنم از همه چی

خیلی خیلی تنها شدم دیگه میتونم بگم هیچ کسو ندارم

از دو طرف زهرا ها رو از دست دادم(یکیشون دختر عموم که کیش رفت)(یکیشون دختر داییم که ساریه) خب حرفام تو حلقم میمونه و گم میشه 

یادم نمیاد اخرین بار کی اینقدر تنها بودم!

خب اینم بد نیست خب خیلی بیشتر درس میخونم و خب بازم میگم نمیتونم وارد هیچ رابطه کشکی بشم حتی طرف اگه خودشو جلوم بکشه هم نمیشه

خب درسا بد نیست شاگرد سوم چهارم کلاسم:)

باید بگم که همه دارن باهام قهر میکنن از دوستام تا فامیل ولی واقعا نمیدونم باید چیکار کنم که اشتی کنن (راستش خیلی هم برام مهم نیست)

دلم براتون تنگ شده بود میدونم باور نمیکنید ولی تنگ شده بود دلم برا ادماییه که یه موقع بودن ولی الان نیستن هم تنگ شده

خب دو هفته اخر تابستون تعطیل بودم و خب باید بدونید که فقط گند زدم

گوشی مامانمو خورد کردم(باور کنید از روی عمد نبود یهو ول شد از دستم)

دل شیکوندم و خب بازم دست من نبود

فیلم دیدم این دست خودم بود خیلی هم کیف داد

و خب همین پر حرفی نمیکنم ولی دوستون دارم:دی

ادامه‌ی نویسه ...

کنکوری که اینجانب باشد

| جمعه ۲۵ مرداد ۹۸ ( ۱ دیدگاه ) ( ۳ لایک )

سلام دوستان 

دلم براتو حسابی تنگ شده بود

مرس که حالمو میپرسیدید:/

خب میخوام بگم براتون از درسا

مدرسمو عوض کردم 

استادا خوبن و میتونم بگم عالینن ولی بچه ها مشکل دارن یه کم

مثلا یه هفته برا ازمون نخوندم انقدر استرس داشتم گفتم 5 نفر اخر کلاس میشم رفتم دیدم نفر 5 ام شدم فک کردک از اخر به اول زدن دیدم نه خیر در همین حد همه گند زدن

ولی خب میدونی دارم رو خودم کار میکنم از اول جدی شروع کردم و سعی میکنم درصدام پایین 50 نشه به جز زبان:/

خب معلم زیستمون رو خلی دوست دارم یه اقایی با قد 170 تا 180 دقیق نمیدونم و پزشکه پوست و موعه و درس دادنش عالیییه

معلم ریاضیمون از این بادی بیلدینگی هاست و خب درس دادنش عالیه و خب یه نمه خود شیفتس که رو مخم میره!

خلاصه همشون خوبن

این مدت فقط درس خوندم و تتلو گوش دادم اصلا لامصب جدیدا خیلی باهاش حال میکنم:))

و 1 ماهه هیچ جا نرفتم و حس پوسیدگی دارم 

به قول ایمان ( شبیه زامبی شدم)

دیروز بعد از 2 ماه تو تلگرام انلاین شدم یهو همون موقع رضا پیام داد 

واقعا نمیدونم باید چیکار کنم مخصوصا الان که گوشیمو فروختم و یه گوشیه دکمه ای دستمه

دلم براش میسوزه واقعا نمیخوام بازم دلشو بشکنم ولی واقعا تواناییشو ندارم باهاش باشم

پسر خوبیه یه نمه قپی میاد بعضی وقتا ولی خیلی حد خودشو میدونه 

:/

خب شما ها تعریف کنید ببینم ؟!

چه خبرا؟؟؟!!!

ادامه‌ی نویسه ...

فریاد نزن

| جمعه ۱۷ خرداد ۹۸ ( ۶ دیدگاه ) ( ۵ لایک )

سر من داد نزن خب

ببین مطمئنن برای رسیدن به یه چیزی داری فریاد میزنی ،ولی این براتو نتیجه عکس داره

اینکه منو دیوونه میکنی هیچی

اینکه به حرفت گوش نمیدم به کنار

اینکه لج میکنم بد تر هم هیچ

و اینکه گریم بند نمیاد دیگه به کنار

و در اخر باید بیای منت کشی هیچ

که من هم نمیبخشمت تا یه هفته بگذره

پس داد نزن این یه پیشنهاده خب

------------------

وقتی یه نفر تو روزای سخت که بهش نیاز دارم نیست

میخوام کلا نباشه

وقتی من اینقدر داغون و خسته یه جا افتادم و اون اصلا یادش نیست سارایی هم هست پس بهتره دیگه نباشه

با اینکه نبودش ازارم میده 

دلتنگی داره 

درد داره

ولی دیگه نمخوام باشه


ادامه‌ی نویسه ...

واقعا حسود نیستم

| چهارشنبه ۸ خرداد ۹۸ ( ۲ دیدگاه )

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

ادامه‌ی نویسه ...

میدونی

| يكشنبه ۵ خرداد ۹۸ ( ۵ دیدگاه ) ( ۸ لایک )

میدونی از تابستون که همه تفکرات بچگیم نابود شد من عوض شدم

به خاطر مامانم به خاطر بابام 

من دیگه عصبی نبودم ...، اروم شدم ... خیلی اروم

همه چیو توی خودم میریختم همه چی خوب پیش رفت و منم سعی کردم خیلی خوشحال نشون بدم و بگم قضیه برام مهم نیست تاااا شهریور

 از ضبح باشگاه بودم اومدم خونه یه دوش گرفتم  و با زهرا و بقیه دخترا رفتیم پاساژ سانا شام رو توی رستورانش خوردیم و بعدش رفتیم پارک تا 1 پارک بودیم و بعدش بابام اومد دنبالمو رفتیم خونه عمو مهدیم اونجا سر بحث باز شد دوباره  و دوباره عمو علی :((((( مهدی اونجا لود و من اصلا نمیخواستم گریه کنم 

ولی نتونستم هعس چشمام پر اشک میشد هعی میرفتم دستشویی هعی به دیواار زول میزدم تا اینکه زنمو گفت :( عمو علی ذلسا رو بغل کرد.....) دیگه نشنیدم فقط گریه کردم با صدای بلند یه لحظه همه یه من نگاه کردن سرخ شده بودم مثل لبو هق هق بلنند مهدی ماتش برده بود مگه سارا هم بلده گریه کنه

اون شب گذشت و فرداش پیش 7dbmبودم حالم بهتر شد 

ولی گذشت تا مهر و من مریض شدم دکترا میگفتن واسه اعصابه و هزار تا قرص پیرزنونه بهم ادن که میخوردم رو هوا بودم

30 روز مریضی و مشکلات دخترونم 20 روز شد و دیگه رو به مووت بودم

ولی هنوز نمیتونم باور کنم چی شد

چرا اخه!!!!!!!!!!

مال دنیا چییییییییییییییههههههههههههه خدااااااااااااااااااااااااااا

من همون عموی قشنگو میخوااااااام میخوام ببوسمش  دلم برا سلام کردنش تنگ شده:(..............

ادامه‌ی نویسه ...

لاب لاب لاب

| جمعه ۳ خرداد ۹۸ ( ۰ دیدگاه ) ( ۷ لایک )

حوصله درس خوندن ندارم انگار تو خلائم

یه حس عجیب و غریب دارم و خب یه ذره حس شیطونیم گل کرده اگه اون جوری که فک میکردم بشه براتون تعریف میکنم

چند تا فیلم دیدم که به نظرم خوب بودن و ببینید

Lalaland

me before you

to all the boys loved before

song to song

I tonya

the kissing booth

So Undercover

همشون خوب بودن به جز ترانه به ترانه

ولی عاشقانه بودن 

avengers رو دانلود کردم انیقدر ندا(manoto) ازش تعریف کرد و گفت کلی رکورد زده و توی پرفروش ها رکورد تایتانیک رو زد و رفته که رکورد اواتار رو بزنه:دی

ادامه‌ی نویسه ...

این حال بد حقمه

| سه شنبه ۳۱ ارديبهشت ۹۸ ( ۳ دیدگاه ) ( ۶ لایک )

تقصیر خودم بود از اول نباید باهاش دوست میشدم دیدیم سر m چه بلایی اورد ولی بازم کنارش موندم راستش خیلی دوستش هم نداشتم نمیدونم چرا موندم شاید به خاط الهه بود یا شاید هم ترسیدم وقتی برم پیش شکیبا مثل قبل باهام دوست نباشه!

اون یه جوریه وقتی نمره من بالا تر از اون میشه خخوب اون ناراحت میشه یا وقتی بفهمه تایم درسیم از اون بیشتره اخماش میره توهم !

از یه طرف میگه از زهرا بدم میاد فک کنم روم کراش داره ! از یه طرف همش پیش زهراست 

من اصلا نمیدونم منوو دوست خودش میدونه یا نه! تقریبا 9 ماهه جدی پیش همیم و پارسال ذر حد معمولی بودیم

خب خوبی S اینه که وقتی باهاشی میخندی ولی اون بیش از حد اعتماد به نفس داره و حتی گاهی با حرفاش اعتماد به نفستو مباره پایین!

خب اون خوشگله تاحدودی و قد بلندی داره 

اقا مگه دست منه که قدم 160 !!!!!!!!!!! حالا نباید که اینقدر مسخرم کنه!

اون عجیب غریبه تاحالا همچین دوستی نداشتم

بعضی وقتا احساس میکنماصلا براش مهم نیستم 

روز اخر مدرسه ها قبل عید همو رو بقل کرد واقعا توقع داشتم منو هم که دوستشم بقل کنه و خدافظی کنیم! ولی نکرد !

الهه رو بقل کردا !! ولی منو نه!

نه اینکه محتاج مقل اون باشم تا وقتی 7DBMرو دارم ولی حالم بد شد

پشیمونم یه حرفایی رو براش تعریف کردم ، یه حرفایی باید بین خودمون بمونه ولی S همه رو به مامانش میگفت

خب خوبه ادم باب مامانش حرف بزنه ولی قرار نیست راز دوستتو بهش بگی!/

کاش از اول میرفتم پیش شکیبا و اون اکیپ باحالش که هر هفته کنسرت ارش و مسیحن:))))

میدونی اکیپش مثل خودمن هنوز بچه ان دنباله چرت و پرت نیستن

ولی الهه وs واقعا رفتاراشون رو مخه ادمه

الهه رو خیلی دوست دارم ولی امسال همه تصوراتمو از خودش بهم ریخت ، امسال خیلی ها اینکا رو کردن

واقعا دلم میخواد بازم پیش دوستای خودم باشم و با اونا حرف بزنم و بی منتتتتتتتتتتتتت!

---------------



ادامه‌ی نویسه ...

برادر جان

| دوشنبه ۳۰ ارديبهشت ۹۸ ( ۸ دیدگاه ) ( ۶ لایک )

سلام  خوبید؟

نمیدونم سریال برادر جان رو میبیند یا نه!!

کاری به اصل موضوع سریال ندارم ولی توی سریال یه جوری میگن داداش یهجوری براشون سخته داداش راز داداش رولو بده !

یه جوری میگن دنیا ینی داداش اخرت خدا!!!!!

راستش من ندیدم برادری ندیدم!

داداش خودم که همیشه همه جا در حال ضایع کردن من بود 

داداشای بابام هم تا از لحاظ مادی و مالی هه چی اوکی بود ، خوب بودن وگرنه همش دعوا بود

که این اخریه هم همه چی تموم شد

راستش نمیدونم چه جوریه که ما ها غریب پرست بودیم 

جلو غریبع خودی رو خرد میکردیم

---------------------

اقا تو این ماه رمضونیه شب بخوابم صبح درس بخونم ؟ یا برعکس؟!

ادامه‌ی نویسه ...

آخرین حرف تابستون

| جمعه ۳۰ شهریور ۹۷ ( ۳۰ دیدگاه ) ( ۹ لایک )

عاقا خوشحالید مدرسه ها شروع میشه یانه؟!

ادامه‌ی نویسه ...

برادر از برادرش سیره

| چهارشنبه ۲۰ تیر ۹۷ ( ۹ دیدگاه ) ( ۲ لایک )


توی دنیایی که برادر چشم نداره برادرشو ببینه توی دنیایی که داداش دست رو داداشش بلند کنه و چشم نداشته باشه خوشبختی داداششو ببینه باید بریم بمیریم

دیگه خسته شدم میترسم این دعوا ها باعث بشه مامان جون و باباجی یهو سکته کنن

توی این دنیا تنهایی خیلی بهتره نه داداش نه خواهر تنها#_#

ادامه‌ی نویسه ...

دنیایی سیاه تر از سیاه

| جمعه ۱۵ تیر ۹۷ ( ۱۴ دیدگاه ) ( ۵ لایک )

دنیایی سیاه تر از سیاه !

 دنیایی که ادم ها توجهی به هم ندارن .

دنیایی که سکوت های مرگ بارت کسی را نمیکشد و شاید تو اصلا برای کسی مهم نباشی .

دنیایی پر از دروغ و کلک !

دنیایی که هرکس قوی تر باشد به جای با معرفتی، قلدری میکند .

دنیایی که اشک ادم را گاه گاه در می اورد و اصلا برایش مهم نیست .

دنیایی پر از دلتنگی های بی مورد و دلتنگی هایی که بغض گلویت را خفه میکند و تو هرگز جرعت گریه نداری!

آه ! که چه راحت دل میشکنند و چه راحت تر نصیحت هایی میکنند که خودشان در خلوتشان انها را قبول ندارند و چقدر سخت است در جایی زندگی کنی که همه چیز به تظاهر باشد، محبت های تظاهری ، نفرت های تظاهری و گاه عشق های تظاهری !

ادامه‌ی نویسه ...