File

بهار بد رفتی

| دوشنبه ۲۳ مرداد ۹۶ ( ۹ دیدگاه ) ( ۳ لایک )

بهم گفتی وبلاگتو دنبال نمکنم چون از نوشتنت خوشم نمیاد گفتم باشه[ولی خیلی ناراحت شدم] بهم گفتی وبلاگتو دنبال نکنم  بهم گفتی پیشت میمونم تو بهترین دوستمی ولی نموندی بیمعرفت حداقل بهم میگفتی داری میری  فکر کنم در این حد حق داشتم بدونم ولی تو بهم نگفتی که ناراحت نشم من امروز از صبح تو مدرسه داشتم گریه میکردم هرکی منو میدید فکر می کرد شکست عشقی خوردم ولی من شکست دوستی خوردم :_(((((

بهاریا سها خیلی از دستت دلخورم امروز تو مدرسه هستی بهم گفت چرا گریه میکنی گفتم بهار رفت گفت مگه نمی دونستی گفتم نههههههه:(

گفت پس چه جور دوستی هستید؟

بهاااااار تو بگو چی میگفتم تو بگو نارفیق

امروز پول اورده بودم باهم چیپس و رانی بخوریم ولی نبودی منم نخوردم ینی هیچی نخوردم نمی تونستم یاد تو میافتادم

راستی رفیق نارفیق روزت مبارک تنها دوست دستچپم

هرچه قدر تو دوستم نداشتی من دوستت داشتم

شاید هرگز این متنو نخونی چون گفتی وبتو دوست ندارم ولی من برای تو نوشتم

دوست دار تو سارا

ادامه‌ی نویسه ...

عاشق شدم رفت

| يكشنبه ۲۲ مرداد ۹۶ ( ۱۲ دیدگاه ) ( ۵ لایک )



چیکه چیکه نم نمک رو گونه هات قطره قطره داره بارون میزنه
این هوا جون میده واسه عاشقی وقتی بارون توی تهرون میزنه
وا کنی دستو ببندی چشمتو چنتا آهنگ قدیمی از بری
آخ چه کیفی میده توی این هوا با صدات هوش از سرت من میبری
با صدات هوش از سرت من میبری …
عاشق شدم رفت دیوونتم بارونیم طوفانیم ویرونتم
عاشق شدم رفت بد حالیه هر شب تو دستم جای دستات خالیه
سر رو شونه چشم بسته خنده های بی بهونه
هی نگام کن شر و شیطون زیر چشمی دلبرونه
دل دلای نوجوونی عشق اول صاف و ساده
کوچه پس کوچه ی شهرو گز کنیم پای پیاده
چیکه چیکه نم نمک رو گونه هات قطره قطره داره بارون میزنه
این هوا جون میده واسه عاشقی وقتی بارون توی تهرون میزنه
وا کنی دستو ببندی چشمتو چنتا آهنگ قدیمی از بری
آخ چه کیفی میده توی این هوا با صدات هوش از سرت من میبری
با صدات هوش از سرت من میبری …
عاشق شدم رفت دیوونتم بارونیم طوفانیم ویرونتم
عاشق شدم رفت بد حالیه هر شب تو دستم جای دستات خالیه

حامد همایون

ادامه‌ی نویسه ...

بمیرم برای دل کودکش

| يكشنبه ۲۲ مرداد ۹۶ ( ۶ دیدگاه ) ( ۳ لایک )

محسن جان بگردم برای دل پسرکت

بگردم برای دل همسرت

برای دل مادرت بمیرم

چه مردانه

چه عاشقانه

رفتی.....

کاش کمی از تو بیاموزم

برای مادیات این دنیا اشک نریزم

که تو تمام مادیات را کنار گذاشتی

وخدا را بغل کردی

کاش نصیب ما هم شود

کاش جوانان ماهم از غیرتت بیاموزند

خدانگه دار جوان مرد که جوان مرگ شدی

ای شهید دلارام


ادامه‌ی نویسه ...

به انسانیت شک کن

| شنبه ۲۱ مرداد ۹۶ ( ۱۱ دیدگاه ) ( ۴ لایک )





اگر مستضعفی دیدی ولی از نان امروزت


به او چیزی نبخشیدی.


    ---> به انسان بودنت شک کن <---




اگر چادر به سر داری ولی از زیر آن چادر


به یک دیوانه خندیدی


    ---> به انسان بودنت شک کن <---




اگر قاری قرآنی ولی در درکِ آیاتش


دچارِ شک و تردیدی


    ---> به انسان بودنت شک کن <---




اگر گفتی خدا ترسی ولی از ترس اموالت


تمام شب نخوابیدی


      ---> به انسان بودنت شک کن <---




اگر هر ساله در حجّی ولی از حال هم نوعت سوالی هم نپرسیدی


    ---> به انسان بودنت شک کن <---




اگر مرگِ کسی دیدی ولی قدرِ سَری سوزن ز جای خود نجنبیدی


    ---> به انسان بودنت شک کن<---





ادامه‌ی نویسه ...

دلتنگی21 مرداد

| شنبه ۲۱ مرداد ۹۶ ( ۸ دیدگاه ) ( ۳ لایک )

پارسال این موقع چقدر حالم بد بود تولدش بود همه رفتن مامان حاضر شد اومد توی اتاقم

-بل تو نمیای

-نه مامان جان

-چرا اخه

- نمی تونم خیلی کار دارم باید فردا برم مدرسه کلی کار دارم(دروغ گفتم هیچ کاری نداشتم)

-باشه موظب خودت باش

- حتما

درو اتاق و بستو رفت دلم میخواست برم عقلم گفت نه خیلی با ذوق رفتم براش کادو خریدم مامانم از تعجب شاخ دراورده بود اخه برا تولد داداشم نرفتم کادو بخرم

وقتی همه رفتن زدم زیر گریه نرفتم چون فهمیده بود دوسش دارم و اخلاقش باهام عوض شده بود نرفتم چون روم نمیشد توی چشمای عموم نگاه کنم

ولی همیشه حسرتش به دلم موند

چون ایمانو محمد و بهنام تا یک هفته از اون مهمونی تعریف می کردن




پ.ن: شخص خاص برادر زن عموم بود

پ.ن: ایمان =پسرعمه، محمد و بهنام=پسرعموم





__________________________

الان خیلی خوشحالم که یک ساله بهش فکر نمیکنم

ادامه‌ی نویسه ...

فراموش می کنیمد

| شنبه ۲۱ مرداد ۹۶ ( ۳ دیدگاه ) ( ۴ لایک )

شب هایی که دلم برایت تنگ می شود دوست دارم فریاد بکشم نمی دونم باید اون لحظه چیکار کنم


اما.... کمی که فکر می کنم یحذف فرمت متنادم میفته برای با تو بودن فقط کافی ست دلم را کمی پاک کنم  تا صدای دلم را بشنوم


برای ارام شدنم باید چشمانم را ببندم تا تو از وجودت تمام وجودم را غرق کنی تا به ارامش ابدی برسم


بعضی وقتا دلم می خواهد بغلت کنم باز یادم رفت که تو همیشه مرا در اغوش گرفتی^__^


خدایا مارا به خاطر این همه فراموشی ببخش


ادامه‌ی نویسه ...

زندگی

| سه شنبه ۱۷ مرداد ۹۶ ( ۱۲ دیدگاه ) ( ۵ لایک )

زندگی، موسیقی گنجشک هاست.....

زندگی،باغ تماشای خداست.....

زندگی،یعنی همین پرواز ها....

صبح ها.....

لبخند ها....

اواز ها....

سهراب سپهری


ادامه‌ی نویسه ...

رویا های خیس

| دوشنبه ۱۶ مرداد ۹۶ ( ۷ دیدگاه ) ( ۴ لایک )

رویاهای خیس روزگارم را به آسمان نمی سپارم چون باران آن ها را می شوید و از صحنه زمینی دلم پاک می کند.

آنها را به پرواز پرستو ها نمی سپارم چون اوج می گیرد و از دیدگانم دور می شود شاید فراموشم شود.

آنها را به دریا نمی دهم زیرا خورشید سوزان آسمان آنها را بر ابرها می دهد و از آینه ی چشمانم می گذرد.

رویاهای آسمانی و دریایی و بلندم را به تو می سپارم چون تو می دانی و مرا می فهمی که قلب من جایگاه محبت های توست.

پس تو را به سخاوتت و محبتت سوگند می دهم تنهایم مگذار و مرا به خودم رها مکن یا اجود الاجودین...


ادامه‌ی نویسه ...

شرمندگی

| دوشنبه ۱۶ مرداد ۹۶ ( ۶ دیدگاه ) ( ۴ لایک )

ادم از بعضی کارای مردم شرمنده میشه و احساس حقارت بهش دست میده

احتمالا همه از ماجرای نمایندگان مجلس خانم موگرنی خبر دارید خوب این برای ایران ومردمش خیلی بده ما مردم به جای اینکه سرو تهشو هم بیاریم و موضوع رو عوض کنیم هیکشش میدی بعضیا میگفتن اگه  ایوانکا ترامپ بیاد چیکار میکنن خوب بله کارشون زشت بوده بعضیا گفتن مگه زن ندیده ان نه اینا زن ندیده نیستن ولی خانم موگرینی هر زنی نیست لطفا بیاید موضوع رو تمومش کنیم تا بیشتر ایرانیا سوژه نشدن

خوب بزرگای مملکت باید همیشه حواسشون به رفتارشون باشه ولی حالا که نبوده ما باید حواسمون باشه جمش کنیم

ادامه‌ی نویسه ...

مطلب شماره88

| دوشنبه ۱۶ مرداد ۹۶ ( ۱۳ دیدگاه ) ( ۴ لایک )

اولین باری بود که پسر به این پورویی دیده بودم  اسمش امینه  یکی از پسرای شهرکه میتونه با اطمینان بگم همه دخترای شهرک یه مدت دوست دخترش بودن (بجز من)

دفعه اول که باهاش روبه رو شدم توی زمین فوتبال بودیم که من مسدوم شده بودم با گریه اینا نشسته بودم نیمکت ذخیره نناگهان امین اومد کنارم نشست خوب من یه ذره خودمو جمع و جور کردمو اون طرف نشستم خوب خیلی موقعیت بدی بود چون دوتا پسر عمو هام ذول زده بودن به من  امین بدون هیچ سلامی چیزی پرسید : چند تا دوست پسر داشتی ؟

وات برادر تو سلام کردن بلد نیستی بیشوور با این ادبت این همه خاطر خواه داری [سر به دیواار کوبیدن] خوب منم جواب دادم: این فوضولیا به تو نیمده !

اونم برگشت گفت : از این به بعد مر بوط میشه

منم برگشتم بایه مظلومیت خاصی که تو دردسر افتادم به پسر عموو بزرگم نگا کردم اونم سریع اومد پیشم گفت چیزی شده پات درد میکنه منم یه نگا به بهنام یه نیم نگا به امین بهنا موضوع رو گرفت گفت:پاشووو پاشوو باید بریم دکتر پات شیکسته

من: اره اره چقدرم درد میکنه

خلاصه پیچوندمش این ماجرای پارسال بود حدودا یکسال بود پسررو ندیده بودم تا همین پی روز داشتم با دوست جدیدم فائزه دوچرخه سواری میکرم که یهو پسره پیچید جلومون خدایا حالا ماها هم دوچرخه سواری افتضاخ با مخ افتادیم

پسره که احساس شرمندگی داشت اومد دستو بگیره من یهوو بلند شدم گفتم: وااای دوچرخه مال بهنام بود منو میکشه

امین که مونده بودم با این حال نزار به فکر دوچرخم خندش گرفته بود یهو اخمام رفت تو هم بهشگفتم مرتیکه پلشت براچی جلومون پیچیدی

هیچی دیگه دوچرخرو بلند کردمو با سرعت از صحنه دور گشتم:))))


ادامه‌ی نویسه ...

خواجه امیری

| يكشنبه ۱۵ مرداد ۹۶ ( ۶ دیدگاه ) ( ۲ لایک )

 نوش دارودریافت
حجم: 5.29 مگابایت
توضیحات: نوش دارو

ادامه‌ی نویسه ...