اولین باری بود که پسر به این پورویی دیده بودم  اسمش امینه  یکی از پسرای شهرکه میتونه با اطمینان بگم همه دخترای شهرک یه مدت دوست دخترش بودن (بجز من)

دفعه اول که باهاش روبه رو شدم توی زمین فوتبال بودیم که من مسدوم شده بودم با گریه اینا نشسته بودم نیمکت ذخیره نناگهان امین اومد کنارم نشست خوب من یه ذره خودمو جمع و جور کردمو اون طرف نشستم خوب خیلی موقعیت بدی بود چون دوتا پسر عمو هام ذول زده بودن به من  امین بدون هیچ سلامی چیزی پرسید : چند تا دوست پسر داشتی ؟

وات برادر تو سلام کردن بلد نیستی بیشوور با این ادبت این همه خاطر خواه داری [سر به دیواار کوبیدن] خوب منم جواب دادم: این فوضولیا به تو نیمده !

اونم برگشت گفت : از این به بعد مر بوط میشه

منم برگشتم بایه مظلومیت خاصی که تو دردسر افتادم به پسر عموو بزرگم نگا کردم اونم سریع اومد پیشم گفت چیزی شده پات درد میکنه منم یه نگا به بهنام یه نیم نگا به امین بهنا موضوع رو گرفت گفت:پاشووو پاشوو باید بریم دکتر پات شیکسته

من: اره اره چقدرم درد میکنه

خلاصه پیچوندمش این ماجرای پارسال بود حدودا یکسال بود پسررو ندیده بودم تا همین پی روز داشتم با دوست جدیدم فائزه دوچرخه سواری میکرم که یهو پسره پیچید جلومون خدایا حالا ماها هم دوچرخه سواری افتضاخ با مخ افتادیم

پسره که احساس شرمندگی داشت اومد دستو بگیره من یهوو بلند شدم گفتم: وااای دوچرخه مال بهنام بود منو میکشه

امین که مونده بودم با این حال نزار به فکر دوچرخم خندش گرفته بود یهو اخمام رفت تو هم بهشگفتم مرتیکه پلشت براچی جلومون پیچیدی

هیچی دیگه دوچرخرو بلند کردمو با سرعت از صحنه دور گشتم:))))