الان سال 1497
و هیچ کدوممون نیستیم
توی حرم نشستم سرم رو شونه ی مادرم دستم تو دست بابا
خدایا شکرت که من اینقدر خوشبختم
یه بار یه نفر بهم گفت معنی خوشبختی رو نمیدونی
ولی به نظرم اون نمیدونه خوشبختی ینی چی
خوشبختی، دل خوش میخواد
دل خواهش ، حال خوش میخواد
حال خوش بادیدن یک لبخند بادیدن یک محبت با دیدین پدر و مادر خودش میاد
دوستان حس وحال عجیبی دارم این حس تقدرم به همتون
ادامهی نویسه ...دیروز نت نداشتم خخخ:))))))
امروز رفتیم حرم سوا. این ماشینا که برا معلولین هستش خوب از اونا شدیم:))))
اینقدر پیرزنا غررررر زدن
مامانم اینا شرمنده منم برگشتم گفتم حالا که اینجوری میگید برگشتنه هم سوار میشیم:@
ادامهی نویسه ...تبریک مدرسع تموم 96 تموم سال خوبی بود خدا رو شکر
عید میریم مشهد اگه لایق باشم دعاتون میکنم الان اینقدر خوشحالم نمیدونم چی بنویسم
خبرای خوب رد راه است:)
ادامهی نویسه ...هوا سرد بود
می درخشید با ان لباس زردش مانند خورشید بود بی تو جهی مردم نسبت به او دلم را میشکست
داشتم نگاهش میکردم دلم تاب نیاورد نزدیکش شدم اهسته سلام کردم با اون صورت مهربونش جوابم را داد
چقدر شبیه پدر بزرگم بود روم نمی شد بگویم ولی دلمو به در یا زدم
- میشود ناهار را با هم بخوریم
کمی تعرف کرد ولی با زوور قبول کرد . به یکی از رستوران های محل رفتیم و منو را بع دستش دادم روش نمیشد
دلم به حالش اتش گرفت منو را از دستش گرفتم و دو پرس غذا سفارش دادم
مشغول صحبت شدیم از رفتار های مردم دلش گرفته بود ناگهان ان قسمت از وجودم که فلسفی گری میکرد اشکار شدگفتم: تو خورشیدی اگر نباشی
شهر در تاریکی زباله ها فرو میرود وظیفه تو گاهی از نور خورشید هم مهم تر است حرف مردم را فراموش کن شهر ما و مردمانش عجیب اند خودشان را که این همه زباله روی زمین میریزند بافرهنگ و باکلاس میدانند و این کار ارزشمند تو را وظیفه ی تو میدانند.
از حرف هایم لبخندی بر لبش نشست .
واقعا شهر ما عجیب است که فکر میکنیم توهین به شغل و عقاید مردم با کلاسی و با فرهنگی است.
امید وارم خوشتون اومده باشه
سلام
راستش چند وقتی است که ارام شدم رام شدم مطیع شدم به همه لبحند میزنم از سر زوور نه !بلکه از ته ته دلم قهر نمیکنم حتی با کسی که دلم را میشکاند
نمیدانم چم شده ولی بشتر محبت میکنم، محبتم بی چشمداشت شده
احساس خوبی دارم، دارم؟
نمیدانم ولی هرچه هست خوب است
برای اولین بار برای موضوعی که تا چند وقت پیش قبولش نداشتم جایزه گرفتم در مدرسه
صدایم زدن سارا ..... جایزه دست مدیر بود 10 نفر باحجاب مدرسه چشمانم برق زد شوکه شده بودم
از بچه ها نا امید من! سارا! 10 نفر برتر ! جور در نمیامد
چشمان بعضی از بچه ها پر از تمسخر بود
ولی خیلی هایشان انهایی که 3 سال بود مرا میشناختن انها لبخند مبزدند
وقتی جایزه را از دست مدیر گرفتم یکی از معلم ها که معلم من نبود معلم شیمی یازدهمی ها بود با سرعت به سمتم امد ازم اجازه خواست تا صورتم را ببوسد چرا من؟
در دل گفتم حتما با همه همینطور مهربان است اما مرا که بوسید نشت
تعجب کردم!
دیروز چند نفری حرسم را دراورده بودن و دلم راشکسته بودند
میدانم امروز خودشون شرمسار بودن از نگاهشان میفهمیدم
بخشیدمشان دردلم و بازهم خندیدم
راستش میخواهم یه چیزی بگم شاید زندگی شما را هم عوض کرد
اسطوره رمانش را بخوانید فرق دارد با همه داستان ها
فقط اگر خواندی قول بده تا اخر بخوانی
:)
فرا# شهر ما عجیب است2 را میذارم ببخشید دیر شد امتحانام شروع شده:)
دلم پره
چررا همیشه هرکی کار بدی انجام میده باید توبیخ شه حتی کارای کوچولو
اره دلم پره چون بعضی از کارای اشتباه نقصیر من نیست خسته شدم به خدا
برای هرکاری توضیح .....بذارید برا خودم زندگی کنم
بعضی وقتا از مدرسه که دارم میام خونه میگم اخ جون الان میرم استراحت میکنم
تاواردخونه میشم مامان و بابا یه جوری با ادم حرف میزنن انگار قتل کردم
-(چرا اتاقت بهم ریختس چرا اینت کجه چرا اینت راسته)چرا چرا چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ای بابا
بعضی وقتا اینقدرخوشحالم میام با یکی حرف بزنم اینقدر با بداخلاقی و بی منطق جوابمو میده اصلا یادم میره خوشحال بودم و فقط عصبانی میشم
وقتایی هم که خسته ام حال عصبانیت هم ندارم در اتاقو میبندمو گریه میکنم
چرا بعضیا اینقدر رکن و افتخار هم میکنن به رک بودنشو
لامصب داری دل میشکنی (خوشحالی)؟
الان هم عصبانیم هم گریم میاد
خسته شدم
طرف با کلی ذووق و شوق لباس خریده
میاد به فلانی نشون میده فلانی هم علاوه براینکه سلیقه طرف رو زیر سوال میبره گند میزنه به شوق طرف
خدایی اگه شما ها اینجوری هستید
سعی کنید تو سال جدید این خلاق... تون رو ترک کنید
چوک تشکر ادریم:)
♫ ♫
من یه خونه روی آب طرد و سرد و بی پناه من یه مقصدم ولی همیشه اشتباه
من یه ابر بی بخار یه غرور زیر پا آدمای زندگیمو اعتماد نا به جا
آدما بیان برن که رد بشم به زور رهگذر شدن همه هی عبور و هی عبور
سرنوشتمو ببین مهربون ترینشون غصه هاش به من رسید شادیاش به دیگرون
پا گذاشت تو زندگیم پاشو پس کشید و رفت دور شد صبر کرد سوختنمو دید و رفت
سرنوشتمو ببین مهربون ترینشون غصه هاش به من رسید شادیاش به دیگرون
پا گذاشت تو زندگیم پاشو پس کشید و رفت دور شد صبر کرد سوختنمو دید و رفت
♫ ♫ ♫ ♫
♫ ♫ ♫ ♫
♫ ♫ ♫ ♫
وعده های رو هوا وعده های رو هوس از یه جا به بعد دلو باورای من شکست
هی شکست و هی شکست اعتماد نیمه جون از سکوت تو سرم زخم حرفاین و اون
ترسم از غریبه هاست وقتی آشنا بشن حسرت و یه رد پاست آخرش برای من
سرنوشتمو ببین مهربون ترینشون غصه هاش به من رسید شادیاش به دیگرون
پا گذاشت تو زندگیم پاشو پس کشید و رفت دور شد صبر کرد سوختنمو دید و رفت
سرنوشتمو ببین مهربون ترینشون غصه هاش به من رسید شادیاش به دیگرون
پا گذاشت تو زندگیم پاشو پس کشید و رفت دور شد صبر کرد سوختنمو دید و رفت
در کوچه های تنگ و باریکش قدم میزدم .
بلندی ساختمان هایش سقف اسمان را کوچک کرده بود نفسی کشیدم(سرفه سرفه سرفه )یادم نبود نباید دراین شهر نفس عمیق کشید.
راه را ادامه دادم به یکی از چهار راه ها رسیدم چراغ سبز بود،ایستادم تا قرمز شود تا عبور کنم
ولی در همان زمان همه عبور می کردند با سرعت زیاد، به ان طرف چهار راه که می رسیدند نگاهی تمسخر امیز به من میکردند
اری شهر ما عجیب بود
عجیب تر انکه در خیابان هایش بنز وپراید درکنار مهمن و عجیب تر از ان دختری که بر شیشه های بنز زد گفت :عمو ادامس نمیخوای؟
و عجیب تر از همه بی تفاوتی مرد بنز سوار بود.....
----
سلام خوبیئ؟
میخوام یه کار جدید کنم
میخوام سری وداستانک هایی درباره #شهر ما عجیب است بنویسم
خوشجال میشم همرا هیم کنید:) و به من کمک کنید
منتظر نظرات گرانبها تونم:دی