سلام

راستش چند وقتی است که ارام شدم رام شدم مطیع شدم به همه لبحند میزنم از سر زوور نه !بلکه از ته ته دلم قهر نمیکنم حتی با کسی که دلم را میشکاند

نمیدانم چم شده ولی بشتر محبت میکنم، محبتم بی چشمداشت شده

احساس خوبی دارم، دارم؟

نمیدانم ولی هرچه هست خوب است

برای اولین بار برای موضوعی که تا چند وقت پیش قبولش نداشتم جایزه گرفتم در مدرسه 

صدایم زدن سارا ..... جایزه دست مدیر بود 10 نفر باحجاب مدرسه چشمانم برق زد شوکه شده بودم

از بچه ها نا امید من! سارا! 10 نفر برتر ! جور در نمیامد

چشمان بعضی از بچه ها پر از تمسخر بود

ولی خیلی هایشان انهایی که 3 سال بود مرا میشناختن انها لبخند مبزدند

وقتی جایزه را از دست مدیر گرفتم یکی از معلم ها که معلم من نبود معلم شیمی یازدهمی ها بود با سرعت به سمتم امد ازم اجازه خواست تا صورتم را ببوسد چرا من؟

در دل گفتم حتما با همه همینطور مهربان است اما مرا که بوسید نشت

تعجب کردم!

دیروز چند نفری حرسم را دراورده بودن و دلم راشکسته بودند 

میدانم امروز خودشون شرمسار بودن از نگاهشان میفهمیدم

بخشیدمشان دردلم و بازهم خندیدم

راستش میخواهم یه چیزی بگم شاید زندگی شما را هم عوض کرد

اسطوره رمانش را بخوانید فرق دارد با همه داستان ها

فقط اگر خواندی قول بده تا اخر بخوانی

:)

فرا# شهر ما عجیب است2 را میذارم ببخشید دیر شد امتحانام شروع شده:)