نمی دونم توی ماه رمضون چرا اینقدر زندگیه من اغونه

ساعت 8 صبح تازه می خوابم ساعت 4 بعد ظهر از خواب بیدار میشم  هیچ کاری نمی تونم بکنم

از دست خودم عصبانیم اقا من قل می میدم امشب ساعت12 بخوابم صبح هم9 پامیشم

حالا سعس خودمو می کنم اما میدونم نمی شه

بله نمیشه چون امشب قران به سره و باید تا3 بیدار باشم بعدش هم باید سحری بخورم وو بعددشم دیگه خوابم نمی بره پس بیخیال

امسال زیاد تو یماه رمضون حال نکردم چون نصفشو که امتحان داشتیم قیشم خیلی کسل کنندس ن افطاری دعوت میشیم نه جای اصلا هیچی

حلا پارسالو بگم 30 روز ماه رمضون  دماوند باغ بودیم  ما بودیم داییمیناو مامانیم وباباییم صبحا با دختر داییم میرفتیم استخر بعد ظهرا والیبال بازی میکردیم شب ها هم تا سحر ته باغ اتیش بازی میکردیم یا میخوردیم 

وااای یادش بخیر چقدر خوب بود

ماه رمضون پارسال حدودا بعد شب های قدر خالمینا اومدن 2 و3 روز پش ما بمونن  خالم 2 تا پسر داره علی  21 سالشه حسین17  بعد ما تا صبح ته باغ داشتیم و الیبالبازی میکردیم منو علی دعوامون شد دعوااااااا خیلی کف داد بعد من قهر کردم رفتم تو خونه بعد خالم گفت جی شده منم ادم فروش همشو گفتم ( کلا من و علی همش دعوامون میشد ولی این دفعه فرق داشت)

علی اومد از من معذرت خواهی کرد:|

من شاخ دراوردم بعد از اون به بعد دیگه دعوامون نشد و خیلی باهم خوب بودیم اینقدر خوب که حسین مسخرمون می کنه

:) :( :|