File
۳۶۰ مطلب توسط «miss bell» ثبت شده است

منتظر باش اما معطل نباش

| شنبه ۱۹ آبان ۹۷ ( ۱۱ دیدگاه ) ( ۶ لایک )


ﻣﻨﺘﻈﺮ " ﺑﺎﺵ ، ﺍﻣﺎ " معطل " ﻧﺒﺎﺵ !

 " ﺗﺄﻣﻞ " ﮐﻦ ، ﺍﻣﺎ " توقف " ﻧﮑﻦ !

" ﺻﺒﻮﺭ " ﺑﺎﺵ ، ﺍﻣﺎ " ﺑﯽ ﺧﯿﺎﻝ " ﻧﺒﺎﺵ ! 

" قاطع " ﺑﺎﺵ ، ﺍﻣﺎ " ﻟﺠﺒﺎﺯ " ﻧﺒﺎﺵ ! 

" ﺳﺎﺩﻩ " ﺑﺎﺵ ، ﺍﻣﺎ " ﺳﺎﺩﻩ ﻟﻮﺡ " ﻧﺒﺎﺵ ! 

" صریح" ﺑﺎﺵ ، ﺍﻣﺎ " ﮔﺴﺘﺎﺥ " ﻧﺒﺎﺵ ! 

" ﺷﺘﺎﺏ " ﮐﻦ ، ﺍﻣﺎ " ﺷﺘﺎﺑﺰﺩﻩ " 

ﻋﻤﻞ ﻧﮑﻦ ! ﺑﮕﻮ " ﺁﺭﻩ " ، ﺍﻣﺎ ﻧﮕﻮ "ﺣﺘﻤﺎ ! 

" ﺑﮕﻮ " ﻧﻪ " ، ﺍﻣﺎ ﻧﮕﻮ " ﻫﺮﮔﺰ ! "


ادامه‌ی نویسه ...

دیگه نشد که بشه

| چهارشنبه ۱۶ آبان ۹۷ ( ۵ دیدگاه ) ( ۸ لایک )

همه گفتن بعد دیدنش گریه میکنی راستش خودمم هم باور کرده بودم که گریه میکنم

اخه من وقتی بهش فکر میکردم گریه میکردم چی برسه ببینمش

دیدمش خیلی عادی دست دادم حتی دلم نمیخواست  روبوسی کنم ولی زشت بود دیگه!

گریه نکردم و حتی دلم نمیخواست پیشش باشم تمام خاطرات بد جلو چشمام رژه میرفت از بدن کنارش فقط عذاب کشیدم 😭🙃

ادامه‌ی نویسه ...

روزگار بدون تو هرگز..3

| شنبه ۲۸ مهر ۹۷ ( ۱ دیدگاه ) ( ۸ لایک )

اینکه بین خواستن و نخواستن گیر کنی و مغز و قلبت همراهت نباشن خیلی بده از یه طرف وقتی نگاش میکردم میمردم از یه طرف وقتی به رفتارای این دو سال فکر میکردم کفری می- شدم . شاید هنوز اون بهم اطمینان خاطر نداده بود و اینکه ازش مطمئن نبودم شاید اگه خیالمو راحت میکرد بیخال رفتن میشدم

در حالی که داشتم موهامو شون میزدم تا حاضر شم یرم دانشگاه در زد و وارد اتاق شد

اماده شده بود انگار قرار بود جایی بره حسابی خوشگل کرده بود

نگاش کردم ابرومو بالا دادم و یه نگاه موشکافانه که دلم براش قنج رفت اومد جلو خیلی نزدیک شد تقریبا دیگه فاصله ای نبود اب دهنمو قورت دادم و زیر گوشم گفت:(وقتشه بفهمن که شوهر داری ودیگه کسی جرئت نکنه بهت نزدیک بشه)

ازش فاصله گرفتم حوصله دعوا نداشتم تو دلم گفتم بعد 2 ساااال ! حالا چرا!

لبخند زدم ، دوست نداشتم ناراحتش کنم پس سکوت کردم سوار ماشین شدیم کل راه سکوت بود و سکوت رفتم که ظبط رو روشن کنم که مانع شد !

گفتم:(چرا؟)

گفت:(میخوام صدای نفساتو بشنوم)

از تعجب دو تا شاخ گوزن در اوردم

-چی!!!!!!!!!!!!!!!

-تازه دارم میفهمم خدا چه فرشته ای بهم داده:)

-دیر فهمیدی! چون داره ازت میگیره

چنان رو ترمز زد که پرت شدن تو شیشه

-چتههههه!ترسیدم!

-بهار دیگه نگو ! دیگه نگو !خواهش میکنم ، به خدا جبران میکنم ، قسم میخورم

هیچی نگفتم دلم میخواستش ولی دیگه دختر 14 ساله عاشق که نبودم 23 سالم بود دلم برای ارزو هام میسوخت که ولشون کرده بودم

-چرا ساکتی ؟

-فکر میکردم!

- به چی!

- به تو!

-واقعا!

-اره

- به نتیجه رسیدی؟

-نه!

-خوبه:(

به در وورودی دانشگاه رسیدیم پیاده شد و همون لحظه دراغوشم کشد و من موندم و یه دنیا عشق....

-...

.

 

.

.

.

.

.

.

.

 

ادامه‌ی نویسه ...

۱۰ روز

| چهارشنبه ۱۸ مهر ۹۷ ( ۷ دیدگاه ) ( ۹ لایک )

۱۰ روز مریض بودم ۱۰ روز تقریبا هر روز بیمارستان بودم

۴ کیلو کم کردم چشمام گوود رفته و قرص اعصاب میخورم 

من یه دختر ۱۷ ساله وضعم اینه......

ادامه‌ی نویسه ...

تا به حال آرزو کردی؟

| سه شنبه ۱۰ مهر ۹۷ ( ۱ دیدگاه ) ( ۱۲ لایک )

-هیچ‌وقت آرزو کردی که کاش مردم رو راست‌تر بودن؟

‏+یعنی چطوری؟

‏-من احساس می‌کنم همه، خود جعلی‌شون‌رو نشون میدن. همه‌ی ما تو عمقِ وجودمون خراب و داغونیم. فقط،

‏بعضیامون می‌تونیم اینو بهتر از بقیه پنهون کنیم.

 ⁩

#‏⁧ما_تمامش_می‌_کنیم ⁩

 ‏#کالین_هوور

ادامه‌ی نویسه ...

روانی شدم رفت

| جمعه ۶ مهر ۹۷ ( ۸ دیدگاه ) ( ۸ لایک )

یهو میخندم به طرز وحشتناکی

یهو گریه میکنم طولانی 

بعد یهو حالم خوب میشه

ادامه‌ی نویسه ...

آخرین حرف تابستون

| جمعه ۳۰ شهریور ۹۷ ( ۳۰ دیدگاه ) ( ۹ لایک )

عاقا خوشحالید مدرسه ها شروع میشه یانه؟!

ادامه‌ی نویسه ...

محتاج...

| سه شنبه ۲۷ شهریور ۹۷ ( ۰ دیدگاه ) ( ۱۲ لایک )

محتاج محبت نننننییییسسسستممممم

لطفا فکر نکن خیلی باحالی !!!!

زوود هم خودمونی نشو و

ادامه‌ی نویسه ...

اسطوره ساختن

| يكشنبه ۲۵ شهریور ۹۷ ( ۷ دیدگاه ) ( ۹ لایک )

گاهی وقتا از بعضی آدما تو ذهنت اسطوره می سازی و فکر میکنی خیلی آدم خوبیه

اما...

اما....

تو یک لحظه چنان خودشو خراب میکنه جلوت که تو فقط به کم عقلی خودت فکر میکنی که چرا؟چرا اینجوری شد؟

چرا آدما اینقدر (مخصوصا پسرا)بی جنبه ان

ادامه‌ی نویسه ...

:/

| يكشنبه ۱۸ شهریور ۹۷ ( ۱۱ دیدگاه ) ( ۷ لایک )

چرا شهریور اینقدر زوود میگذره؟؟

ادامه‌ی نویسه ...

۱۶ شهریور گفتگو با هاتف

| شنبه ۱۷ شهریور ۹۷ ( ۵ دیدگاه ) ( ۵ لایک )

سلام به مناسبت روز وبلاگ نویسی چند روز قبل با هاتف عزیز مصاحبه کردم و خیلی خوش گذشت و جذاب بود

اینم لینکش خوشحال میشم گوش بدید

گفتگو با هاتف 


ادامه‌ی نویسه ...