File
۱۷ مطلب در خرداد ۱۳۹۷ ثبت شده است

گیج گیجم

| جمعه ۱۱ خرداد ۹۷ ( ۱۵ دیدگاه ) ( ۴ لایک )

کاش یه نفر بود بهم میگفت چیکار کنم :|

میترسم یهو قید همه چی رو بزنم ، قید تمام تفکراتمو و به حرف مامانم گوش بدم:/

کاش منو نترسونن اطرافیان کاش اینقدر از زاویه بد برخورد نکنن:/


ادامه‌ی نویسه ...

سکوت فریاد ها(داستانک)

| پنجشنبه ۱۰ خرداد ۹۷ ( ۱۶ دیدگاه ) ( ۴ لایک )

سکوتی مرگ بار بر فضاحاکم بود،میدانستم پشت این سکوت فریاد هایی پر هیاهواست میدنستم پشت ان قیافه های مظلوم صورت های وحشتناکی است .

هیچ کس هیچ چیز نگفت ساعت ها به همان صورت نشسته بودیم هیچ نشد به خانه باز گشتیم سکوت پدرو مادرم شکسته شد بلند بلند فریاد میزدند مادر گریه میکردتا خود را خالی کند اما من گویا لال شده بودم من فریاد میزدم اما صدایم در نمیامد نمی دانی چقدر حس بدی داشت گریه میکردم اشک میریختم ولی صدایم در نمی امد . نمیدانم دلیل این سکوت چه بود شاید هم حرف میزدم بلند بلند هم حرف میزدم ولی کسی صدای مرا نمیشنید .

لحظات سخت تر میشد استرس به سراغم امده بود نکند واقعا لال شده بودم ،پیشانی ام عرق کرده بود ازبس تقلا کرده بودم که صدایم در بیاید ولی این اتفاق حسن هایی هم داشت در جواب فریاد های دیگران سکوت کرده بودم در جواب بیشعوری های دیگران  خاموش ماندم  صبر من بالا رفته بود، انگار از ان دختر عجول و کم تحمل و یک جورایی جیغ جیغو فقط سکوت و صبر مانده بود از خودم میپرسیدم چرا پدر و مادر به سراغم نمیایند تا حال مرا بپرسند چرا مرا به دکتر نمیبرند چرا لباس مشکی برتن دارند یعنی من را فراموش کردند یعنی چون دیگر نمیتوانم حرف بزنم مرا از یاد برده اند حالم گرفته شد نکند کسی را جایگزین من کرده بودند به دنبالشان رفتم به قبرستان رسیدم سخت بود  چشمانم تار میدید که ناگهان سکوتم شکسته شد ....

.

.

.

.

.

.

.

.

.


من.... مرده بودم

دلیل سکوت هایم مرگ بود......

دلیل پرهیاهوی عزیزام مرگ من بود .....

کاش بودم و ارامشان میکردم...

کاش دوباره ان دختر شلوغ و جیغ جیغو را ببینم تا یادم بیاید که بودم:(


داستانک(سخن سرا)

ادامه‌ی نویسه ...

حقوق پایمال شده:/

| سه شنبه ۸ خرداد ۹۷ ( ۷ دیدگاه ) ( ۲ لایک )

ایران بین پنج کشورى قرار گرفته که شاخص برابرى مرد و زن تو اونا بدترین شاخص تو جهانه!

گزارش سالانه اخیر مجمع اقتصاد جهانى درباره برابرى جنسیتى تو 144 کشور جهان اعلام کرده که ایران تو سال جارى از جایگاه 139 به رده 140 افت کرده🇮🇷

فقط چهار تا کشور چاد، سوریه، پاکستان و یمن تو رتبه هاى پس از ایران واقع شدن!🌎

دقت کردین چند وقته وارد فضای مجازی که میشیم از هر 10 تا پست 2 تاش میگه [دختر است دیگر]

نه پسرا احساس میکنن زورو هستن z

خطاب به پسر ها:

شما هایی که حرف از مردونگی میزنید درست نیست وقتی یه دختر توی دوران قاعدگیشه مسخرش کنی یا اگه عصبانی میشه بگی خوب بذار هفته بعد باهات حرف میزنم

این یه توهینه ما خانم ها بیشتر از رفتار شما اقایون نارحت و عصبانی میشیم . بله! ما هفت روز از هر ماه چنان دل درد هایی داریم که توان ایستادن نداریم ، گاهی ان قدر خون از دست دادیم که حتی نمیتونیم حرف بزنیم اعتراض ندارم از نوع خلقت ولی ناراحتم از رفتار زشت اقایون هرگز نمیتونید ما خانم ها رو درک کنید ! مرد ها باید از زن ها تشکر کنن که نسل انسان رو حفظ کردن و هر ماه این دردو تحمل میکنن .

اره یه جاهایی هم مشکل از ما خانم ها بوده که همیشه همه چیو پنهان کردیم و اگر کسی پنهان نمیکرد لقب[بی حیا] رو براش میذاشتن اینکه من وقتی توی این دورانم و توی مهمونی هستم مامان بزرگم میگه پاشو برو الکی چادر بنداز رو کلت نفهمن مشکل داری!! من قاطی میکنم! هم درد بکش هم این حرفا رو تحمل کن هم تو ماه رمضون الکی روزه بگیر( وااای )کسی نفهمه!
خوب بابا جان مگه من خواستم که این طوری بشه توی ساختارخلقت ما خانم هاست دیگه !

خواهش میکنم در ک کنید یا حداقل موجب ازار نشید:/

این فقط یک مورد از مشکلات دختر ها بود:|

ادامه‌ی نویسه ...

لوس و تیتیش هست این[جانب]

| دوشنبه ۷ خرداد ۹۷ ( ۱۶ دیدگاه ) ( ۵ لایک )

اره من لوسم تیتیشم تحملم پایین کسی چپ نگام کنه حالم بد میشه خب خودتون اینطوری بزرگم کردید

امروز سر امتحان کسای دیگری تقلب میکردن جای منه بدبخت و عوض میکنن حالم بد شد سر درد شدید دارم مامان میگه روزمو بخورم:/

برام دعا کنید امتحانامو خوب بدم فعلا که تعریفی نداره

شیمی و ریاضی رو 20 میشم نگارش 19 عربی 19

تف تو درسای عمومی:|:|

حالتون چه طوره؟؟؟؟

ادامه‌ی نویسه ...

دلسا جون خوش اومدی:))

| جمعه ۴ خرداد ۹۷ ( ۹ دیدگاه ) ( ۶ لایک )

خبر دادن دلسا خانوم ماهم به دنبا اومد زنموم پنجشنبه مرخص شد شبش رفتیم خونشون:
نمدونستم چی بپوشم مامان گفته بود هیچ کس نیست پس منم یه تیشرت مشکی پوشیدم بایه تونیک صورتی کوتاه روش چادرمو سرم  کردمو پیاده راه افتادیم منو امیر تندتند راه می رفتیم رسیدیم زنگ در و زدیم و وارد شدیم عموم اومد استقبالمون سریع بقلش کردم شروع کردم بهش تبریک گفتن که یهو چشمم به مهدی افتاد گرم باهاش سلام و احوال پرسی کردم
رفتیم تواتاق پیش زنمو چادرمو دراوردم سعی کردم خیلی بیرون نرم از اتاق چون لباسم ناجور بود 1 ساعت بعد دختر خاله های زنمو اومد ( سپیده و سحر) سحر 1 ساله که ازدواج کرده ولی سپیده مجرده و یه جورایی نامزده مهدی خلاصه به سحر سلام کردمو دست دادم ولی سپیده جواب سلاممو نداد حتی موقع خدا حافظی وقتی دست دادم باهاش با نفرت نگام میکرد حس بدی داشتم از اینکه یه رازت لو بره و این بشه که شده (نمیدونم اینا چه جور نامزدی هستن که سپیده حتی به مهدی نگاه هم نکرد ومامان مهدی میگه فعلا فعلا ها قصد ندارم پسر زن بدم:/)
دست خودم نیست وقتی میبینمش تپش قلب دارم به خدا دست خودم نیست:/

ادامه‌ی نویسه ...

#چالش

| پنجشنبه ۳ خرداد ۹۷ ( ۲۱ دیدگاه ) ( ۸ لایک )

سلام  یه فکر خوب به ذهنم رسید لطفا از سفره افطاریتون  عکس بگیرید و برای من بفرستید لازم نیست خیلی تجملاتی باشه همون سفره های افطاری ساده خودمون بعد هم رای گیری میکنیم ببینیم کدوم سفره بیشتر رای میاره به نفرات اول و دوم جایزه میدم:)

 تا۲۷ خرداد وقت دارید که بفرستید 

اسمتون رو تا ۷ خرداد به من بگید:))

ادامه‌ی نویسه ...