سلاااام

چه گردو خاکی گرفته اینجا رووو:/

چطوری دوستان؟!

چه خبرا ؟!

باید بگم اگه نبودم این مدت طولانی چون مثل خر سرم شلوغ بود و خیلی وقتاش حوصله خودمم نداشتم

خب باید بگم نسبت به اخرین باری که اینجا بودم خیلی چیزا عوض شده

کلی تصمیما واسه زندگیم گرفتم و کلی خبرای زیاد دارم براتون

و باید بگم بهتون این بیماری از همه بیشتر رو زندگی من تاثیرر داشته :( 

اینکه تا به حال دانشگاه رو ندیدم یا اینکه دوبار درگیر بیماریه عنی شدم و اینکه نمیتونم کلاس موسیقیمو حضوری برم و بیرون رفتنام همش با دعواس چون دیگه مامان باباها بحونه جدید دارن:/

خب خلاصه بخوام بگم که زندگی عجیبه....

خب نماز روزه هاتون قبول باشههههه:)))

این مدتی که نبودم باید بگم تفاقایی که تو زندگیم افتاده این بوده که من دیگه تصمیم گرفتم یه دوست صمیمی نداشته باشم اصن به نظرم هیچ دلیلی نداره خودتو به یکی محدود کنی خب مامانم عکساعملش به من این بود که چرا اینقدر تنوع طلبی ولی اصن ربطی به این موضوع نداره 

من دیگه حوصله ندارم به یه نفر وابسته بشم و بتونه عواطف منو کنترل کنه :( 

دخترو پسر هم نداره (چون ادم احساسی هستم و اینطوریم دیر وابسته میشم ولی شدید پس این که تعداد دوستا زیاد باشن خیلی برام بهتره البته این نظر الانمه)