سلام سال تو مبارک ببخشید که دیر گفتم و بذارید پای درس خوندن واینا

* سال ۹۸ خیلی سال خوبی نبود شاید تعداد لبخند ها به ۸ نرسه ولی سعی خودمو میکنم که بکم

۱-هوا بوی بهشت میداد بزرگ ترین لذت دنیا از نظرم اون لحظه قدم زدن توی آون کوچه پس کوچه ها بود که بوی بهار نارنج میداد و با کسی که وقتی باهم میتوانم خودم باشم و حسابی درونم لبخند میزد

۲-پیدا کردن همین آدمی به عنوان دوست به موهوبت الهی بود و من یکی مثل خودمو پیدا کردم و آون لحظه خیلی خوب بود

۳-تو پانسیون که میفرستم تو نماز خونش نماز بخونیم و چادر سرمون میکردیم ولی شبیه مامان بزرگا میشدیم و نیم ساعتی میخندیدم و مسئول پانسیون با کلی غررر مارواز هم جدا میکرد و کاش اون روزا برگرده:(.....

۴-اون لحظه ای که به خودم اومدم و دیدم ساعت هاست دارم بهش فکر میکنم حس کردم روحم دوباره تازه شده و من عاشق شدم

۵-اون لحظه ای که برای اولین بار دیدمش و سعی کردم به حوری وانمود کنم که ندیدمش تا صدام کنه

۶-لحظه‌ای که بعد از ۸ ماه دیدمش تو فرودگاه و دو ساعت دراغوش هم بودیم و اشک شوق ریختم

۷-اون لحظه ای که فهمیدم من میتوانم به هدفم برسم و فهمیدم خدا چقدر دوست داره و سر خوش تا صبح خندیدم

۸-بعد از آون اتفاق فکر نمیکردم دوباره جوابمو بده و ابهام حرف بزنه۲ولی نا آون شب تا صبح چت کردیم و من در دلم عروسی بود

ممنون از دعوتت آرام جانم:))