دلم برای روز هایی که تند تند مهمونی میرفتیم

روز هایی که پدر و عمو هایم برای دیدن هم له له میزدند

برای روز هایی که خواهرانه دختر عمو یم را دوست داشتم

و روز هایی که خالصانه و عاشقانه  عاشق شدم تنگ شده..........

دلم تنگ شده برا محبت و صفایی که بینمون بوده دلم همون روزا رو میخواد:(

دلم همون ارامش توی خونه رو میخواد دلم همون بابای سر حال و شاداب و میخواد

مامان میگه زندگیمونو چشم کردن راست میگه

هرجانشستیم تعریف کردیم و همه حسرت خوردن ...

شاید که فکر میکنم میگویم سارا ناشکری نکن ولی...........

دل بی صاحابم خیلی چیز ها میخواد دلم مهمونی هایی رو که همیشه با رقص و اواز بود میخواد

از پول متنفرم هرچه میکشم از حرص و طمع اطرافیان به خاطر چرک کف دست چی شدیم سر اینکه خونه فلانی 2 متر از خونه فلانی بزرگ تره به اینجا رسیدیم اصلا دلم میخواد با یه 206 برم مسافرت دلم میخواد خونمون دوباره همون خونه 80 متری باشه که له له اتاق داشتنو میخوردم دلم میخواد عمو هام مثل قدیم دلشون برام تنگ شه ، بیان دیدنمون سر زده! یهویی!

قدیما حوصلمون سر میرفت پامیشدیم یه ساندویچی چیزی میگرفتیم میرفتیم خونه عمه ای عمویی چیزی الان تا از2 ماه قبل دعوتمون نکنن هیچ جا نمیریم:/

بابا از داداشاش متنفر شده حق هم داره نامردی کردن اگه بابا دستشونو نگرفته بود الان هیچی نداشتن تازه بابا داداش بزرگه نیست!

حقشو که خوردن هیچ زبونشون از همه چیز تلخ تره چنان میسوزونه که بابا تا 3 روز بعد از دیدنشون حالش بده

.......................................................

لوطفا برا ارامش خونوادم دعا کنید^_^


راستی دخترم (وبلاگم) یک ساله شده:))

یک ساله با شما ها اشنا شدم خیلی خوشحالم:دی