سلام

دیروز  ننیدونم چرا اینقدر حالم بد بووود صبح که از خواب زوری بیدار شدم و یه ذره صبحونه خوردم بعد رفتیم ابشار گرگر تو دامنه سبلان ناهار خوردیم همه داشتن والیبال بازی می کردن ولی من عین افسرده ها یه جانشته بودم نگاشون می کردم .:(

بعدظهر که شد رفتیم روستای دوستامون (اسمشو یادم نمیاد) تو ماشین روشونه ی زینب خواب بودم از خواب که بیدار شدم  حالت تهوع گرفتم  چشمتون روز بد نبینه همش توی دستشویی بودن😥😓😖😷🤒🤕🤧

هی عمو علی میگفت سارا اینو نخوری از دستت رفته منم می خوردمو........

امروز صبح ساعت۳ از خواب ببدار شدن انقدر اه و ناله کردم همه از خواب بیدار شدن بعد با بابام رفتم بیمارستان سرم زدم😷

اومدم خونه خوابیدم از خواب پاشدم رفتم حموم تمام استخونای بدنم درد میکنه نکنه روماتیسم گرفتم😣😖