عاقا خوشحالید مدرسه ها شروع میشه یانه؟!
ادامهی نویسه ...آخرین حرف تابستون
| جمعه ۳۰ شهریور ۹۷ ( ۳۰ دیدگاه )
محتاج...
| سه شنبه ۲۷ شهریور ۹۷ ( ۰ دیدگاه )
محتاج محبت نننننییییسسسستممممم
لطفا فکر نکن خیلی باحالی !!!!
زوود هم خودمونی نشو و
ادامهی نویسه ...اسطوره ساختن
| يكشنبه ۲۵ شهریور ۹۷ ( ۷ دیدگاه )
گاهی وقتا از بعضی آدما تو ذهنت اسطوره می سازی و فکر میکنی خیلی آدم خوبیه
اما...
اما....
تو یک لحظه چنان خودشو خراب میکنه جلوت که تو فقط به کم عقلی خودت فکر میکنی که چرا؟چرا اینجوری شد؟
چرا آدما اینقدر (مخصوصا پسرا)بی جنبه ان
ادامهی نویسه ...:/
| يكشنبه ۱۸ شهریور ۹۷ ( ۱۱ دیدگاه )
چرا شهریور اینقدر زوود میگذره؟؟
ادامهی نویسه ...۱۶ شهریور گفتگو با هاتف
| شنبه ۱۷ شهریور ۹۷ ( ۵ دیدگاه )
سلام به مناسبت روز وبلاگ نویسی چند روز قبل با هاتف عزیز مصاحبه کردم و خیلی خوش گذشت و جذاب بود
اینم لینکش خوشحال میشم گوش بدید
اره متنفرم......
| سه شنبه ۱۳ شهریور ۹۷ ( ۰ دیدگاه )
راستش با همه این کار ها ،دعوا ها ،اخم هاو... ولی بازم دلم براش تنگ شده
برا سلام کردنش
برا بوسیدنش
برا حامی بودنش
راستش باورم نمیشه این عمو همون عموعه
نه امکان نداره ....
ینی من دیگه عمو علی ندارم :(
ینی دیگه وقتی سلام میکنم کسی نمیشه علیکسلام
ینی دلش میخواد ما بدبخت شیم
ینی ندید روزاییو که بابام شب و روز کار کردو اون فکر این بود اسبی که از هلند میاره نر باشه یا ماده!
یادش نمیاد چه شبهایی که ما تو خونه تنها بودیم و استرس اینکه بابام چیزی نشه بعد شما سفرای خارجه
مگه چیه از بابام بیشتره سهمت!
سنت!
اره تو پروو تر بودی!
نمیبخشمت !
نه تو رو ، نه پسر عوضی تو ....
میسپرمت به خدا!
فقط......
ادامهی نویسه ...انشاء
| شنبه ۱۰ شهریور ۹۷ ( ۷ دیدگاه )
به نام خدا
سارا هستم ۱۷ ساله
-خاک بر اون سرت ۱۶ سالته😏
میگفتم از تهران
-پایتختی بدبخت😐
:/ یک برادر دارم که خداوند در یک روز سرد زمستانی زمانی که دید من بیش از حد در دل پدر و مادر عزیزم موجودی دو پا با چشمانی درشت همانند غورباقه
-اهو!😡
و زبانی در حد زبان نیمار و هوشی در حد عادل فردوسی پور و خودش که نمیدانم مهره مارش را از کجا گرفته را به من عطا کرد تا در همان لحظه با شوت برادر ، از دایره محبت خارج شدم
-از اول هم نبودی🤣😁
و در حال حاضر در شرایطی هستم که هم باید خدا رو شکر کنم هم باید به حال خود گریه!
به فضل خودش که عزیزه در امتحان تغییر رشته قبول شدم و در شب همان روز ارزو هایم را برایش بازگو کردم و تا اون روز ندیده بودم خدا این گونه بخندد
-اهم اهم😤😬🤫
و در پایان میگویم که خوشبختم^_^
واقعا منو یادتون رفته؟
| چهارشنبه ۷ شهریور ۹۷ ( ۹ دیدگاه )
اهدای جوایز
| پنجشنبه ۱ شهریور ۹۷ ( ۰ دیدگاه )
سلام
ببخشید که اینقدر انتشار این پست به تاخیر افتاد ،راستش درگیری های خودم زیاد بود و اینکه جوایز چی باشه هم بود مثلا فکر کردم شارژ سیم کارت یا کتاب صوتی و نوشتاری باشه و... کلی فکر توی سرم بود، من خودم به شخصه دوست دارم کتابو ورق بزنم و حسش کنم پس جایزه کتاب نیست .
خیلی هنرمند نیستم اما براتون نقاشی کشیدم که از طرف من براتون یادگاری بمونه و بازم شرمنده بابت این همه تاخیر:(
خوب تعداد کل رای ها ۲۴ تا بود و ممنون بابت شرکت در چالش و فرستادن سفره های قشنگتون:))
نفر اول:هاتف عزیز
نفرات دوم هم :پسری از جنس پدر-ح.شریفی
خوب بازم شرمنده جوایز رو براتون میفرستم:))))
^_^پست چالش
ادامهی نویسه ...