File
۳۶۰ مطلب توسط «miss bell» ثبت شده است

بزرگ فکر کنید نه اینکه صرفا بزرگ شید

| شنبه ۳۰ فروردين ۹۹ ( ۰ دیدگاه ) ( ۲ لایک )

میدونی چیه؟

بعضیا فقط بقیه رو میبینن ینی رفتارای خودشونو نمیبینن که چقدر زشت و حال بهم زنه:/

میدونی اینکه آدم یه هدف بزرگ داشته باشه و به خاطر اون هدفش از خانوادش دور باشه و سختی بکشه و حتی یه  کشور دیگه هم بره بازم ارزش داره اما میگم باید بسنجی هدفت واقعا ارزش این همه سختی رو دارههه؟

الان تو رفتی خب؟ ولی من میدونم به خاطر دوست پسرت رفتی حالا برا من شاخ شدی و حرف از هدف بزرگ میزنی:/

من نمیگم آدم بزرگی ام ولی دارم تلاش میکنم که باشم

پس دلم یه آدمی رو میخواد که بزرگ فکر کنه هدفش بزرگ باشه، نیاد به من بگه مرد برتر از زنه و این چیزای چرت و پرت 

کسی بر تره که تلاش کنه برای آرزو هاش 

آرزوی منو که میدونید؟!

اینو استوری کرده بودم

 

ادامه‌ی نویسه ...

من و من

| چهارشنبه ۲۷ فروردين ۹۹ ( ۲ دیدگاه ) ( ۸ لایک )

میدونی اینکه ادما حس میکنن منو میشناسن و با این شناخت مسخرشون منو قضات میکنن منو عصبی میکنه

من خودم خودمو نمیشناسم:/

۲  سال پیش به من لقب تنوع طلب دادن آدمآیی که دوسشون داشتم و دلمو شکستن 

بهم گفتن تاحالا آدم به تنوع طلبی تو ندیدیم هم تو دوست هم درس هم ورزشت تو همه چی

ببین اره من تنوع طلبم خب؟!

ولی حداقل اینقدر شعور داشتم که دله کسیو نشکنم اینقدر شعور داشتم که وقتی اعصابانی میشم بعدش عذر خواهی کنم :-)

لطفا یکم با انصاف باشید تو قضاوتاتون

من عاشق شدم دیگه دست خودم نی اگه شنیدید من چادری شدم دوباره بازم تعجب نکنید چون خیلی دوست دارم و اون آدم مذهبیه

من نمیخوام اذیتش کنم ولی نمیدونم چکار کنم:(...

 

ادامه‌ی نویسه ...

۸ لبخند ۹۸

| سه شنبه ۵ فروردين ۹۹ ( ۲ دیدگاه ) ( ۴ لایک )

سلام سال تو مبارک ببخشید که دیر گفتم و بذارید پای درس خوندن واینا

* سال ۹۸ خیلی سال خوبی نبود شاید تعداد لبخند ها به ۸ نرسه ولی سعی خودمو میکنم که بکم

۱-هوا بوی بهشت میداد بزرگ ترین لذت دنیا از نظرم اون لحظه قدم زدن توی آون کوچه پس کوچه ها بود که بوی بهار نارنج میداد و با کسی که وقتی باهم میتوانم خودم باشم و حسابی درونم لبخند میزد

۲-پیدا کردن همین آدمی به عنوان دوست به موهوبت الهی بود و من یکی مثل خودمو پیدا کردم و آون لحظه خیلی خوب بود

۳-تو پانسیون که میفرستم تو نماز خونش نماز بخونیم و چادر سرمون میکردیم ولی شبیه مامان بزرگا میشدیم و نیم ساعتی میخندیدم و مسئول پانسیون با کلی غررر مارواز هم جدا میکرد و کاش اون روزا برگرده:(.....

۴-اون لحظه ای که به خودم اومدم و دیدم ساعت هاست دارم بهش فکر میکنم حس کردم روحم دوباره تازه شده و من عاشق شدم

۵-اون لحظه ای که برای اولین بار دیدمش و سعی کردم به حوری وانمود کنم که ندیدمش تا صدام کنه

۶-لحظه‌ای که بعد از ۸ ماه دیدمش تو فرودگاه و دو ساعت دراغوش هم بودیم و اشک شوق ریختم

۷-اون لحظه ای که فهمیدم من میتوانم به هدفم برسم و فهمیدم خدا چقدر دوست داره و سر خوش تا صبح خندیدم

۸-بعد از آون اتفاق فکر نمیکردم دوباره جوابمو بده و ابهام حرف بزنه۲ولی نا آون شب تا صبح چت کردیم و من در دلم عروسی بود

ممنون از دعوتت آرام جانم:))

ادامه‌ی نویسه ...

تراژدی غم انگیز

| دوشنبه ۱۹ اسفند ۹۸ ( ۳ دیدگاه ) ( ۵ لایک )

تراژدی جذابی نیست این دنیا 
جنگ جنگ قدرته دیگه کسی نمیتونه فرق آدم خوب و بد رو تشخیص بده یا شاید این موضوع که کی خوبه و کی بده برای بقیه اصلا مهم نباشه شاید الان فقط مهمه کی قدرتمند تره!!
وقتی ادمای قدرتمند، قدرتمند تر میشن و ادمای ضعیف ، ضعیف تر و بین اونا جنگ برای زنده موندنه 
وقتی اینقدر دنیا بد شده که ما با مسخره کردن افرادی خوشحالیم و میخندیم و نمیدونیم چه بر سر غرور و اعتبار اون طرف آوردیم 
نمیدونم چرا دارم این حرفا رو میزنم اما اینو میدونم که هیچ انسانی در این دنیا زنده نیست و همه در حال تظاهرن
میدونی من میفهمم آدمایی رو که خیلی خوبن خیلی خوبن بعد دیگه نیستن یهو تبدیل به یه شیطان میشن ، اره ما باهاشون این کارو کردیم ما با بی تفاوتیم به دل پاکشون ما با بی لیاقتیمون اونا رو تبدیل به یه شیطان کردیم 
خدا ما رو ببخشه فقط 😭😭
بیاید تمومش کنیم این دنیای پر از کثافتو
حداقل خودمون رو خوب کنیم محبت کنیم دل ادمای پاک و بی ریا رو نشکنیم اونا به طرف بد بودن هول ندیم 
یکم فقط یکم به جز خودمون به بقیه هم فکر کنیم یکم بزرگ تر فکر کنیم من حالم داره بهم میخوره😭😖

ادامه‌ی نویسه ...

اقااااااااااااااا

| پنجشنبه ۱۵ اسفند ۹۸ ( ۷ دیدگاه ) ( ۴ لایک )

با من قهرید؟؟؟؟؟

ادامه‌ی نویسه ...

غرق شدیم..

| دوشنبه ۱۲ اسفند ۹۸ ( ۰ دیدگاه ) ( ۵ لایک )

ما غرق شدیم درون سرابی که هرگز کسی به آن نرسیده بود....

ما در دنیایی که یک روز کامل نمیتواند تو را شاد نگه دارد . نمیتواند یک روز کامل تو را نگران نکند زندگی میکنیم!

نمدانم اسمش را میتوان زندگی گذاشت ؟! ایا درون این زندگی اینده ای وجود خواهد داشت که بتوانیم گذشته مان را گویای حقیقت کنیم؟!

و میدانم همه مان خسته اسم ، خسته از تلاش های بدون ثمر ، خسته از خودمان از این همه بی توجهی به خالق از این همه ناسپاسی ما... از این همه دروغ و کثافت و نمی دانم سرانجام این سرآغاز زنذگی ما چیست!؟

 

.

.

.

.

.

.

.

.

.

 

ادامه‌ی نویسه ...

سلااااااااام خب میخوام حرف بزنم

| شنبه ۱۰ اسفند ۹۸ ( ۲ دیدگاه )

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

ادامه‌ی نویسه ...

من یه خنگم..

| پنجشنبه ۳ بهمن ۹۸ ( ۳ دیدگاه ) ( ۷ لایک )

خب میدونی 3 هفته بکوب درس بخونی بعد تو ازمون شیمیتو جابه جا بزنی

وااای مگه میشه خدااااااااااااا

ادامه‌ی نویسه ...

دیگه نمیتونم بجنگم

| سه شنبه ۱۷ دی ۹۸ ( ۴ دیدگاه ) ( ۷ لایک )

من دیگه نمیتونم با همه چی بجنگم 

خسته شدم دیگه تحمل ندارم 

دیگه بدنم طاقت نداره

اگه همین جوری پیش بره فک کنم سکته رو زدم

اصلا چرا من باید اینقدر با همه بجنگم

اصلا دیگه نمیخوام

وقتی دکتر میگه قلبت یه جوریه انگار همش تو در حال ورزشی همش رو ۱۲۰ شده

من ۴ روزه از دست درد دارم میمیرم

#دوست_دارم_غرر_بزنم 

ادامه‌ی نویسه ...

دیگه بسهههههههه

| سه شنبه ۱۹ آذر ۹۸ ( ۵ دیدگاه ) ( ۶ لایک )

سلام

میدونید خیلی خستم خیلیییی

از همه چی از دزس و این شرایط زندگی

از بچه های مدرسه و دوستام از فامیلام و خلاصه همه چی

1-درسام خیلی زیاد شده به شدت با زیستم مشکل دارم و مثل خر تو گل گیر کردم  اقای ن خیلی ازم توقع داره و گفته باید فیزیکم رو بالای 70 بزنم:(

 

2- راستش م خیلی بچه خوبیه ها به نظرم یکم به کمک نیاز داره من دوسش دارم و خب با همه شرایطش هم کناز اومدم و خب جمعه با ف دعوتش کردم خونه

مامانم یکم با م مشکل داره ولی خب مجبوره کنار بیاد

ه رو دعوت نکردم راستش همش غر میزد و اینا چون با رل 3 سالش کات کرده و اینا بعد من تصمیم گرفتم کار خیر کنم کبابشدم و مثل سگ هفته پیش گریه کردم

تونم خیلی باهام بد حرف زدبا اینکه مقصر خودش بود من مجبورش نکردم  ح رل بزنه که من فقط گفتم پسر بدی نی

خلاصه منم دعوتش نکردم اونم باهام قهر کرده

 

3- محمد رضا پسر عموم رل زده همه فامیل رو بلاک کرده و تو بیوش قلب گذاشته بعد ایمان هم منو هاید استوری کرده بود منم بهش گفتم نکنه تو هم مثل محمد رل زدی

تونم قاطی کرد یهو که تو از کوجا میدونی اینا بعد دعوامو شد

والا احمق که نیستم شما دو تا اسکل ضایه اید

 

 

 

 

 

 

 

 

 

حالم خیلی بدههههههههههههههههه

خیی:(((

ادامه‌ی نویسه ...

حس قدرت

| سه شنبه ۵ آذر ۹۸ ( ۳ دیدگاه ) ( ۸ لایک )

دیگه نه گریه میکنم نه هیچی

احساس قدرت میکنم

تا خدا رو دارم حس قدرت میکنم

به نظرم اون هیچ غلطی نمیتونه بکنه

دلم روشنه ۰ی فک کرده خرس خر

ادامه‌ی نویسه ...