File
۳۵ مطلب در تیر ۱۳۹۶ ثبت شده است

تو ئیت مردم

| پنجشنبه ۱۵ تیر ۹۶ ( ۲ دیدگاه ) ( ۲ لایک )


توئیت_مردم


احترام به دختری که تا حالا سیمکارتشو عوض نکرده بی شک واجبه



سادگی یجوریه که همیشه واسه خودت ضرره واسه بقیه منفعت ):



‏شاید حجم مشکلات به مرور زمان کم بشه، ولی چگالی مشکلات رو به افزایشه.



بچم که بیاد ب دنیا به جا اذان تو گوشش قانون اول این دنیا رو میگم : تو این دنیا خودتی و خودت ؛ تنهای تنها ! رو کمک هیشکی حساب نکن ...



یه جایی میرسه که میگی این آدما چقد عوضین! 

اما طولی نمیکشه که بهت ثابت میکنن ازون چیزی که فکر میکردی هم عوضی ترن!!



مدرکی تحصیلی بی پارتیِ خوب مثل ماشین بی بنزینه. قشنگ و مهمه اما حرکت نمی‌کنه.



‏قراره کتاب زندگیم رو با عنوان: زندگی از دیدگاه یک ناموفق به چاپ برسونم



‏پسرم داری تا شمال میری بیا این اشغالا رم ببر بریز وسط خیابون و جنگل و ساحلشون



دفعه سومی که کنکور دادم سازمان سنجش نامه داد گفت این مملکت حمال هم نیاز داره



به نظرم مهندس کامپیوتر اونیه که

فلش رو بدون این ور اونور کردن ، همون دفعه اول بزنه تو پورتش ://



دیدین بعضی چیزا فقط از دور خوشگلن

تابستونم همونه

 از نزدیک فقط گرماعه



ادامه‌ی نویسه ...

کوفتم شد

| پنجشنبه ۱۵ تیر ۹۶ ( ۰ دیدگاه ) ( ۱ لایک )

سلام

دیروز  ننیدونم چرا اینقدر حالم بد بووود صبح که از خواب زوری بیدار شدم و یه ذره صبحونه خوردم بعد رفتیم ابشار گرگر تو دامنه سبلان ناهار خوردیم همه داشتن والیبال بازی می کردن ولی من عین افسرده ها یه جانشته بودم نگاشون می کردم .:(

بعدظهر که شد رفتیم روستای دوستامون (اسمشو یادم نمیاد) تو ماشین روشونه ی زینب خواب بودم از خواب که بیدار شدم  حالت تهوع گرفتم  چشمتون روز بد نبینه همش توی دستشویی بودن😥😓😖😷🤒🤕🤧

هی عمو علی میگفت سارا اینو نخوری از دستت رفته منم می خوردمو........

امروز صبح ساعت۳ از خواب ببدار شدن انقدر اه و ناله کردم همه از خواب بیدار شدن بعد با بابام رفتم بیمارستان سرم زدم😷

اومدم خونه خوابیدم از خواب پاشدم رفتم حموم تمام استخونای بدنم درد میکنه نکنه روماتیسم گرفتم😣😖

ادامه‌ی نویسه ...

عکس زنبور

| چهارشنبه ۱۴ تیر ۹۶ ( ۲ دیدگاه ) ( ۳ لایک )

ادامه‌ی نویسه ...

سفر عالی

| چهارشنبه ۱۴ تیر ۹۶ ( ۳ دیدگاه ) ( ۱ لایک )

امروز خیلی زوود از خواب بیدار شدیم سریع حاضر شدیمو  رفتیم ابگرم جاتون خالی عالی بود امروز سه شنبه قرا  بود جواب تیز هو شان بیاد و من خیلی استرس داشتم ار شانس گندم جایی که بودیم اینترنت قطع بود 

خلاصه از ابگرم که اومدیم بیرون رفتیم نزدیک دامنه های سبلان  ناهار خوددیم جاتونخالی دلتون نخواد املت خوردیم (اخه خیلی گوشت و مرغ خورده بودیم حالمون بد شده بود) 

وقتی واشتیم ناهار می خوردیم زینب با من قهر کرده بود نمی دونم چرا (کلا ادم قهر قهرویی نیستم)

بیخیا شوم چون اهل منت کشی هم نیستم 

رفتیم مشکین شهر  پل معلق سوار شدیم  منو زینب اشتی کردیم  همینیم دیگه هنوز خصلت های بچه گونه داریم

رنگ زدم دوستم برام بره تو سایت  رفت   

.

.

قبول نشدم:(

 مهم نیست 

بعد دیگه سوار ماشین شدیم توی راه جاتون خالی کلی غیبت کردیم 

رسیدیم خونه خینگل(غذای روسی سیرو ماست و خمیر و گوشت)خیلی عالی بود الانم داریم خندوانه میبینیم

ادامه‌ی نویسه ...

بچه کسی دیگه

| دوشنبه ۱۲ تیر ۹۶ ( ۲ دیدگاه ) ( ۲ لایک )

داشتم به مامانم میگفتم مامان شاید من بچه واقعی شما نباشم تو بیمارستان اشتباه شدم بعد از بیمارستان زنگ میزنن به ما بعد مامان بابای پول داررررر خفن چه حالی میداد بعد تک بچه بودم ومامان بابام یه خونه۳۰۰۰ متری توی کامرانیه داشتن 

چه حالی می داد

می تونید قیافه مامانمو تصور کنید😐😞

ادامه‌ی نویسه ...

این گوگولیه منه

| دوشنبه ۱۲ تیر ۹۶ ( ۳ دیدگاه ) ( ۲ لایک )


یه ذره کیفیتش بده ولی من عاشقشم 

اسمش علیه

ادامه‌ی نویسه ...

اردبیل

| دوشنبه ۱۲ تیر ۹۶ ( ۲ دیدگاه ) ( ۱ لایک )

سلام جاتون خالی خیلی داره خوش میگذره

صبح ساعت۵ راه افتادیم  ساعت۸ یه جا وایستادیم صبحونه خوردیم

بعد راه افتادیم ایستادیم گردنه حیران ناهار خوردیمو سورتمه سوار شدیم خیلی حال داد:)

بعد راه افتادیم رسیدیم اردبیل ساعت۶ بعد ظهر ولی خسته بودیما

روز بعد از خواب بیدار شدیم رفتیم بازینب قدم زدیم بعد ناهار ابگوشت خوردیم

 بعد حاضر شدیم رفتیم نوشهر چای البالو خوردیم و وسطی بازی کردیم😁

بعد رفتیم سرعین یه ابی به بدن زدیمو خیلی چسبید.😃😄

خلاصه خیلی داره خوش میگذره

ادامه‌ی نویسه ...

ادل

| جمعه ۹ تیر ۹۶ ( ۲ دیدگاه ) ( ۱ لایک )


خیلییییییییی خوبه

ادامه‌ی نویسه ...

زندگی

| ( ۰ دیدگاه ) ( ۹۴ لایک )


وقتی دری بسته می شود، در دیگری باز می شود، 
ولی آنقدر با تاسف به درهای بسته نگاه می کنیم
که از درهای باز شده غافل می مانیم!

👤وینستون چرچیل

ادامه‌ی نویسه ...

حس بد....

| سه شنبه ۶ تیر ۹۶ ( ۱ دیدگاه ) ( ۳ لایک )

چرا این حرف وزد  پیش خودش چی فکر کرد ینی چی وقتی این حرفو زد چنان ناراحت شدم که خدا میدونه



با پسرخاله بابام و یه جمع دخترونه پسرونه رفتیم دریا هی گیر دادن به پسرخاله بابام مرتضی که چرا زن نمیگیری 

بعد برگشت گفت وقتی این همه دختر می تونم پیش خودم داشته باشم بدون هیچ تاحدی چرا زن بگیرم


وقتی اینو گفت یه لحظه از همجنسای خودم بدم اومد که چرا اینقدر خودمونو در اختیار این پسرا گذاشتیم

وقتی مرتضی اینو گفت دیگه نمی تونم باهاش حرف بزنم فقط در حد جواب سلام  اونم چون واجب 

ادامه‌ی نویسه ...

نزدیک مرگ

| دوشنبه ۵ تیر ۹۶ ( ۱ دیدگاه ) ( ۲ لایک )

سلام امروز رفتیم دریا یه پسره لباساشو دراورده بود تو ی اب بود بنده خدا اومد بیرون از اب داشت قدم میزد یه لند کروز  که یه دختره پشت نشسته بود   باسرعت بالا زد به پسره پسره پوکید.  :@ 

بعد پلیس اومدو یه وضعی خلاصه 

حلا دختره فرار کرد:'( 

ادامه‌ی نویسه ...