File

عجیب شدم رفت

| دوشنبه ۸ آبان ۹۶ ( ۱۲ دیدگاه ) ( ۲ لایک )

نمیخوام حالتون رو بد کنم ولی به شدت به تنقاض خوردم

حالم بده مامانم به شدت گیر داده که تو داری افسرده میشی

خوب اره منی که از مدرسه میومدم 2 ساعت برا مامانم تعریف میکردم الان هیچی نمیگم بعضی وقتا اصلا از اتاقم بیرون نمیام:|
پارسال یه دختره تو مدرسمون بود که چادری بود ولی رفتار ر

و کردارش اصلا به ظاهرش نمیومد من خودم اون موقه شاید زووری یه شال سرم میکردم ولی هیچ وقت به خودم اجازه همچین کارایی رو نمیدادم وقتی خواستم چادری بشم2و 3 ماه طول کشید سعی کردم اخلاقای بچگونه مو کنار بذارم حرف زشت نزنم جلف بازی در نیارم دیگرانو مسخره نکنم و...

به خاطر همین الان اولین سالیه که من چادر سرم میکنم ولی بچه ها اینقدر ظاهر بین شدن که....

پارسال نمیدونم بچه ها چه جوری منو قضاوت میکردن که وقتی زنگای نماز میرفتم نمازخونه همه با تعجب نگام میکردم بعضی ها هم میومد میگفتن سارا مگه تو هم نماز میخونی اون موقع می خندیدمو میگفتم واا چرا نباید بخونم؟؟

ولی امسال سعی کردم دیگه کارای پارسالو نکنم ولی زنگ اخر که چادر سرم کردم یه نفر گفت مگه توهم چادری؟؟

من:  :|

دوستم الهه گفت اینجوری نگاش نکنید تا 4،5 ماه پیش پارتی میرفت! با پسرا میرقصیده!

راستش درسته با الهه 4ساله دوستم ولی دلم نمیخواست این حرفو به بقیه بزنه خوب من عوض شدم و خیلی هم خوشحالم من تا پارسال خیلی کارا خیلی تیپ ها میزدم که الان بهش فکر میکنم حالم بد میشه شاید گفتنش جالب باشه چون اون سارا الان اینه برا خیلیا جالبه ولی من الان خیلی احساس رضایت میکنم شاید دیگه نتونم اون کاپشن قرمزی که از ترکیه خریدیم بپوشم و...

ولی من خوشحالم چادر منو راضی میکنه شاید اعتماد به نفسم نسبت به قبل بیشتر شده .

بگذریم ولی من خیلی شاد بودم ولی الان امگار همش روزه سکوتم

خودم از این قضیه راضی نیستم  چیکار کنم توخونه همش دارم درس میخونم تو مدرسه هم با بچه هامون حال نمیکنم

یه جورین با روحیات من ساز گار نیستن :(

 


ادامه‌ی نویسه ...

#تهران

| يكشنبه ۷ آبان ۹۶ ( ۳ دیدگاه ) ( ۲ لایک )

تهران بدون تو میشه از این بد تر

#تهران #ویو

ادامه‌ی نویسه ...

ehsan

| جمعه ۵ آبان ۹۶ ( ۵ دیدگاه ) ( ۲ لایک )




ادامه‌ی نویسه ...

پرسپولیسی ها

| پنجشنبه ۴ آبان ۹۶ ( ۷ دیدگاه ) ( ۲ لایک )

تبریک به تمام پرسپولیسی ها برای برد با عزتشون:))

چقدر خوب بازی کردید

ولی شرمنده خاک بر سر تماشاچیا با این همه فرهنگ بی فرهنگی:|||

:(

#من پرسپولیسی نیستم:)

ادامه‌ی نویسه ...

گزارش هفته

| چهارشنبه ۳ آبان ۹۶ ( ۶ دیدگاه ) ( ۲ لایک )

از اول هفته قراره ریاضی و شیمی امتحان بگیرن منم مثل مشنگا هر روز خوندم و معلما هر روز امتحان نگرفتن:|

اره دیگه خلاصه خیلی معلمامون دل خجسته ان حالا اگه من نمی خوندم هرروز امتحان میگرفتن:|

چهار شنبه  زنگ اول شواد رسانه داشتیم( معلممون سرکار خانوم یادگاری عشق منه ایشون جامع شناسی در س میدن و ورزشکار هم هستن(ایروبیک)) صبح میزامونو همه رو گوشه دیوار چیدیم معلم اومد اهنگ خارجی گذاشتو شروع کردیم خارجی رقصیدن:)

خیلی حال داد تا اخر ساعت انرژی معرکه ای داشتم:)

توی کلاس سواد رسانه در براه اینکه از اینکه دارید بزرگ میشد خوشحالید یا نه!!

میتونم بگم99%بچه ها گفتن نه چون مسئولیت روی دوشمون میاد ولی من گفتم خیلی خوشحالم دارم بزرگ میشم و خوشحال تر اینکه دارم مسئولیتام زیاد میشه:)))

مستقل میشم نظراتم ارزشمند میشه:) و کلا خوبه باید بگذره دیگه:)

سرکلاس ریاضی یهو یکی زد زیر گریه

همه دل ارا چی شده 

-نمی فهمم درسو

قیافه همه:|

خلاصه خیلی لوس شدن همه

فردا قراره برم یه کارخونه کر م سازی  دیدن کنم :))))))))

خوشحالم

این حس برا همتون ارزو میکنم:)

ادامه‌ی نویسه ...

دیروز امروز فردا........

| سه شنبه ۲ آبان ۹۶ ( ۴ دیدگاه ) ( ۲ لایک )

خوشی های امروز را مدیون تلاش های دیروزمان هستیم

امروز همان فردای دیروز است که برایش تلاش میکردیم و تلاش های امروز و دیروز و فردا همگی برای اینده ای دور یا نزدیک است.

اینده ای که هر روز ، روزی 10 هزار بار تغیراتی رو در ذهنمان انجام میدهیمو زیبا ترش میکنیم،اگر به  اینده ای نکبت بار بیاندیشیم شکی در ان نیست که اینده همان است .

پس اینده همان ساخته ذهن امروز ماست که برایش می جنگیم 

جمگ تنگا تنگ علیه ما و مشکلات ،مشکلانی کهمانند سدی مانع درسیدن به اروز ها میشود.

اگر از تک تک لحظه ها لذت ببری و به این بیاندیشی که الان در ارزوی گذشته هستی هم امروز زیبایی خواهی داشت هم فردایی باشکوه:)


ادامه‌ی نویسه ...

معذرت خواهی

| دوشنبه ۱ آبان ۹۶ ( ۷ دیدگاه ) ( ۳ لایک )

ببخشید هی قالب عوض کردم

میدونم رو عصاب رفتم

راستی

خیلی خفن خوبید:)

من عاشق وبلاگم و دوستای وبلاگیمم

ادامه‌ی نویسه ...

دوست

| شنبه ۲۹ مهر ۹۶ ( ۹ دیدگاه ) ( ۲ لایک )

دارم دیوونه میشم

تا پارسال 7 تا دوست بودیم که واقعا عالم یکی بودیم ولی امسال...........

امسال4 نفریم 2 تاشون دوستای پارسال و یکشون جدیده

اون 2 تا الهه و شکیبا راستش خیلییییییییی با من فرق دارن

الهه که توی یه کلاسیم ولی انگار که مامانمه همش نصیحتو اینا..

مثلا من امروز اومدم با ذوووق تمام یه چیزیه رو براش توضیح دادم اون هی میگفت باشه اروم تر باشه سارا هیجانتو کنترل کن

ای بابا ذووقمو کور که هیچ کر و لال هم کرد

الهه خیلی خانومه من یه پایه می خوام برای دویوونه بازی

اخه تو خونه که همش دارم درس میخونم بعضی وقتا هم میام اینجا(بجز پنجشنبه جمعه که همش ددریم)

مدرسه هم سر کلاس باید به درس گوش بدیم فقط، پس میمونه زنگ تفریح که اونم با الهه اصولا باید مثل یه خانم محترم رفتار کنیم

پس من هیجانات دوران نوجوونیم رو چه جوری خالی کنم؟

یه  هو میرم معتاد میشما:))))))))))

#شوخی

خلاصه خیلی حالم بده من وقتی باکسی دوست میشم خیلی هواشو دارم بعضی وقتا از خودم میگذرم به خاطرش

ولی اونا اینجوری نیستن

معلم ریاضیمو یه ذره فن بیانش بده الهه با چند نفر دیگه با معلمه پارسالمون کلاس برگذار میکنن (به من نگفتن:( ) خیلی جا خوردم وقتی شنیدم:(((((

چیکار کنم؟؟؟؟؟

هیجاناتمو چیکار کنم؟؟؟

حرفامو؟؟؟؟؟؟؟

ذوقامو چی؟؟؟؟



ادامه‌ی نویسه ...

15 سال بعد تو کیستی؟

| سه شنبه ۲۵ مهر ۹۶ ( ۱۸ دیدگاه ) ( ۴ لایک )

تا حالا به این فکر کردی که 15 سال دیگه تو کی؟ در چه جایگاهی هستی؟ باچه کسی هستی؟ درچه سطح مالی و فرهنگی هستی؟

اصلا بیخیال فکر تو ارزوت چیه ؟ دوست داری 15 سال دیگه چی باشی؟

برام بنویس :)

منم براتون مینویسم لطفا توی صفحه وبلاگت بنویس و این صفحه رو تگ کن تو پستتو از 5 نفر دعوت بنمای که شرکت کنن

من دعوت میکنم از پیتک( اقا وحید)- علیرضا-اقای سر به هوا-یک بلاگر(کوچه 12)-حوای عزیزم

بل در 31 سالگی:

باید بگم دوست دارم در دانشگاه شریف در رشته معماری فارغ التحصیل بشم و اگر شد بایکی از دوستانم یابه تنهایی شرکتی تاسیس کنم.دوست دارم بزرگترین بهزیستی سیستان بلوچستان رو من مدیریت کنم و خودم هزینه هاشو بپردازم.

دوست دارم 3 فرزند پسر داشته باشم ودر خانواده ای زندگی کنم که سرشار از ارامش و محبت باشه،فرزندخوبی برای پدر مادر باشم و اونا از من راضی باشن .

دوست دارم حداقل 50 تا از کشور های دنیا رو گشته باشم و یه لندکروزV8داشته باشمو خونه ۴۰۰ متری با ۱۰۰ متر تراس داشته باشم و در خانواده و جامعه شخصیت بالایی داشته باشم و امید وارم در اون سن اونقدر داشته باشم تا اگر کسی ازم کمکی خواست شرمنده نشم:)


خدایا در رسیدن به اهدافم کمکم کن

شرکت کنندگان:

مریم

اقای سر به هوا

به وسعت اسمان

یک بلاگر کوچه۱۲

هویجوری

باشگاه ساحلی

+لطفا همه شرکت کنید و دوستاتونو دعوت کنید یا اگر دوست ندارید برام کامنت بذارید:)

ادامه‌ی نویسه ...

یکی به دادم برسه

| يكشنبه ۲۳ مهر ۹۶ ( ۷ دیدگاه ) ( ۴ لایک )

سلام دوستان ترو خدا یکی برام یه انشاء بنویسه:(  به خدا فردا 4 تا ازمون دارم وقت ندارم

موضوع : چه زوود دیر می شود

بچه ها به خدا جبرران می کنم هرکی میتونه زووود به من بگه 

ممنونم ممنونم:)

ادامه‌ی نویسه ...

چند روز بخور نون و تره یه عمر بخور نون و کره

| جمعه ۲۱ مهر ۹۶ ( ۹ دیدگاه ) ( ۴ لایک )

الان دهمم یا به نوعی دوم دبیرستان

سه سال گذشته توی مدرسه ای درس خوندم که بشدت سخت میگرفتن و اعتماد به نفس کل بچه های مدرسه زیر  خط فقر بود و واقعا همه اذیت شدیم من که سال هفتم همش درحال گریه بودم خوب طبیعیه یه بچه ای بودم که نمره کمتر از 20 به خودم ندیده بودم حالا اومدیم این مدرسه معلم ریاضی یه امتحان گرفت از13 نمره شدم6 واااای الان که دارم میگم هم حالم بد شد:( بگذریم از این که من هم تو خونه اذیت میشدم هم مدرسه 

من 3سال از عمرمو زمانی که همه ی همسن و سالای من اصلا توی فاز درس خوندن نبودن  شب وروز درس خوندم به چیزای مسخره فکر نکردم و حتی واقعا فکرو ذهنمون درس بود

____

سه شنبه این هفته که گذشت معلمامون برای اولیا جلسه گذاشته بودن به دلیل اینکه امتحان فزیک رو بچه ها خراب کرده بودن(به جز منو دوستام  ) 

مامانم برام تعریف کرد توی جلسه که :

یکی از مامانا بلند میشه میگه بچه های جنت(که ما باشیم) خیلی اعتماد به نفس بیجا دارن و فقط پف ان!!!!!!!!!!!!!

مامن من بلند شد گفت: خانم محترم بچه های ما پف نیستن پران بچه من 3 سال درس خوند سه سال از کمبود اعتماد به نفس ما همش دکتر روانشناس بودیم حالا20 روزه پیش بچه های شما که از مدرسه عادی اومدن تازه فهمیدن که خیلی بالان 

اره دیگه ما اینیم خلاصه بچه های غیر جنتی همه حس حال هفتم ما جنتی ها رو دارن خلاصه که دارم حال میکنم 

ایشالا این حس نسیب همتون بشه

ادامه‌ی نویسه ...