سلام

دیروز پنجشنبه در اخرین روز های فروردین به مدرسه انه رفتم با پرنیان و شکیبا، راستش از بعد عید تا حالا هیچ جای خاصی نرفتم ولی امروز بهترین روز عمرم توسال جدید بود خیلی بهمم خوش گذشت و واقعا از دیدن انه و دوستان خوشحال شدم

مدرسه انه بی نظیر بود خیلی خوشگل بود مثل باغ میموند و واقعا عالی بود انه خیلی سرش شلوغ بود به خاطر همین زیاد دورو برش نمیرفتیم(الکی)همش ور دلش بودیم:)))

من و شکیبا و پرنیان بهم دیگه لقب مثلث بی حاشیه رو دادیم هرچقدر انه و الهه و همتا تو حاششیه بودن ما نه خلاصه دوباره با یادی از گذشته سسوار تاب شدیم و کلی حرف زدیم اینقدر حرف زدیم که فکامون درد گرفت

ساعت1 بود که انه یهو غیبش زد نگوو پسر عموش اومده مدرسه برا دیدن جشنواره مدرسشون که انصافا بی نظیر بود  منو پری و شکیب هم بدوبدو رفتیم تا پسر عمو انه و ببینیم انه ادرس داد اون پسر بلوز مشکیه (نصفشون لباساشون مشکیبود)من از اونجایی که عکسشو دیده بودم دیدمش حالا مگه پری میفهمید که کدومه ابرومونرفت تا به پری بفهمونیم کدوم دیگه کامل بقل طاها وایستاده بودم هعی میگفتم پری اینه بازم نمیگرفت خوده پسرا فهمیدن ما هعی داریم اینا رو نشون میدیم دوست ما نگرفت

در کل رو عالی بود

انه ازت ممنونم خیلی خوش گذشت

خداحافظ